منوچهر ستوده که دکترای ادبیات پارسی از دانشگاه تهران دارد، در تالار باستانی پاریزی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، گفت: راهی که من رفتم، شاید برای همه ممکن باشد. باقی آن آن همتی است که انسان را در آن میکشاند. من مرد زندگی شهری نیستم. من از شهر گریزانم…
. گردشهای سالانه من به همراه «ایرج افشار»، از روی سرگرمی نبود. ما چون دیوانگان زنجیرگسسته بودیم که از شهر فرار میکردیم.
ستوده افزود: سفارش من برای نسل جوان این است که کتاب را از دست به زمین نگذارند. من اکنون هفتهای 3 تا 7 جلد کتاب میخوانم. زیرا اینها نتیجه و دستاورد اندیشه و تلاش گذشتگان است.
ستوده در پایان از دشواری چاپ کتاب و واپسین کتابش «واژهنامه تهرانی» گفت: این واپسین کتاب من درباره واژههای گویشهای گوناگون تهرانی، در «تشکیلات دولتی برای کنترل شدن»، مانده و گفتهاند که 22 واژه آن باید حذف شود.
علی دهباشی، سردبیر مجله بخارا و از برگزارکنندگان این بزرگداشت، در سخنانی به شرحی کوتاه از زندگینامه منوچهر ستوده سخن پرداخت: منوچهر ستوده، در 28 تیر 1299 خورشیدی در تهران زاده شد. در دبیرستان البرز، افزون بر داشنآموزی به کتابداری پرداخت و سپس به دانشسرای عالی راه یافت. او در سال 1329 خورشیدی، دکترای ادبیات خود را با پایاننامهای به استاد راهنمایی بدیعالزمان فروزانفر، با عنوان «قلاع اسماعیلیه» دریافت کرد. وی تا کنون 52 جلد کتاب و 286 نوشتار فهرستشده در کارنامه خود دارد. نخستین کتاب وی، فرهنگ گیلکی است که در انتشارات ایرانشناسی که به دست ابراهیم پوردادوود پایهگذاری شد، به چاپ رسیده است. او استاد بازنشسته دانشگاه تهران است. مهمترین اثر وی، کتاب 10 جلدی، از آستارا تا استارآباد است.
شب بزرگداشت منوچهر ستوده که به همت مجله بخارا و گروه تاریخ دانشگاه تهران به فرنشینی(:ریاست) فرجاله احمدی، برگزار شده بود با سخنرانی عبدالرحمان عمادی، از دوستان منوچهر ستوده، ادامه یافت. عمادی که در بسیاری از گردشهای پژوهشی همراه ستوده بوده است او را یک انسان نمونه دانست. عمادی گفت: ستوده نشان داد که سنگ بزرگ را میتوان زد! او به تنهایی نیمی از رشته کوه البرز را بررسی و مطالعه کرد و در کتاب آستارا تا استارآباد، عرضه کرد. این کار را هیچ خاورشناسی انجام نداده است. او، البرز را به عنوان کهن ترین و نامی ترین کوه ایران برگزید و این گزینش نشانه همت اوست. ستوده در همه سفرهایش، همه ریزهکاریهای جغرافیایی، تاریخی و هنری را ثبت میکرد. او هیچ گاه کیسه خواب نمیآورد و مانند مردم محلی میزیست. او نه تنها همه این کتاب را بر پایه مشاهده خودش نگاشت، همه کتابهای در پیوند را نیز خواند.
سخنران بعدی، هوشنگ دولتآبادی، از دیگر همراهان منوچهر ستوده در پژوهشهایش بود. او که با بیانی طنزگونه سخن میگفت نخست شرح آشنایی خود با منوچهر ستوده، توسط روانشاد ایرج افشار را گفت و کوشید در قالب داستان سفرهایشان، باشندگان را با اخلاق و روحیات ستوده آشنا سازد.
در پایان نیز بخشی از فیلم مستندی به کارگردانی جواد میرهاشمی، درباره زندگی منوچهر ستوده، به نمایش درآمد. نام این فیلم «خون است دلم برای ایران» بود که برگرفته از سرودهایست از منوچهر ستوده که در هنگامه جنگ جهانی دوم و اشغال ایران به دست متفقین، سروده شده است. سرآغاز این سروده این است:
خون است دلم برای ایران
جان و تن من فدای ایران