ساعت 7:40 تمامی نه نفر اعضای گروه در کنار مجتمع احسان گرد هم آمدند و پس از نرمش و حرکات کششی که باعث گرم شدن بدنمان شد به راه افتادیم. صبح دلپذیری بود و باد ملایمی که از روی برف ها بر می خاست صورتمان را خنک کرده بود.
دامنه ی سفید پوش دراک پیش رویمان با زیبایی هر چه تمام تر خودنمایی می کرد. برفی که ده روز پیش باریده بود همچنان بر روی دامنه های کم شیب جا خوش کرده بود و گمان نمی کنم به این زودی ها خیال آب شدن داشته باشد. ارتفاع برف در قسمت های مختلف کوه، متفاوت بود؛ در پایین کوه به علت گرم تر بودن هوا و رفت و آمد بیشتر، برف به صورت مخلوطی از آب و یخ و گل درآمده بود اما هر چه بالاتر می رفتیم برف، سفید تر ، یکدست تر و با ارتفاع بیشتری وجود داشت و صعود را کمی مشکل می کرد. هر چند مسیر صعود توسط کوهنوردان قبلی به صورت راه پاکوب درآمده بود ولی این راه، لغزنده شده بود و احتمال لیز خوردن وجود داشت. به همین دلیل پس از طی 15 دقیقه، سرپرست گروه تشخیص داد که باید کرامپون خود را بپوشیم.سپس سرپرست روش پوشیدن آن ها را به بعضی از اعضای تازه وارد گروه یاد داد. مسیر تقریبا شلوغ بود. کوهنوردان زیادی در حال رفت یا برگشت از کوه بودند. همانطور که بالا می رفتیم مرد جوانی را دیدیم که دوستش را روی دوش خود گذاشته و با عجله پایین می آمد در جالی که دوستش به شدت آه و ناله می کرد. متوجه شدیم که لیز خورده و ظاهرا کمرش مشکل پیدا کرده بود به طوری که امکان بلند شدن و راه رفتن برایش وجود نداشت. آقای سالاری، سرپرست گروه، توضیح دادند که در کوهنوردی سه عامل موردتوجه است تجهیزات، آمادگی جسمانی و تجربه. نتیجه ی عدم استفاده از تجهیزات آن است که لذت تفریح در یک روز برفی تبدیل به یک دردسر بزرگ می شود که کمترین آن تحمل درد شدید و انتقال به بیمارستان است. همان طور که بالا می رفتیم برف ، زیباتر و چشم نوازتر می شد. تابش آفتاب، برف را به صورت یک سطح سفید درخشان درآورده بود به گونه ای که با نگاه کردن به برف، بازتاب اشعه های درخشان خورشید را می دیدیم گویی دست طبیعت مشتی اکلیل بر روی برف پاشیده بود! توصیف برخی زیبایی ها نه در صفحه ی کاغذ می گنجد و نه در قاب دوربین، فقط باید از نزدیک دید و لمس کرد. به پیشنهاد یکی از اعضا، همه روی برف دراز کشیدیم تا حروف کلمه ی ” ردپا ” ساخته شود. برای نقطه های حرف ” پ ” هم از کوله پشتی بچه ها استفاده کردیم! عکاس صبور و فداکار گروه هم از پشت دوربین تصاویری زیبا و ماندگار از ما گرفت.
بالاخره در ساعت 11 پس از طی 3200 متر مسافت، به پناهگاه غدیریه رسیدیم. پس از صرف صبحانه، آقای سالاری در مورد عارضه ی ” برف کوری ” توضیحات مفید و مختصری دادند. در مورد علت به وجود آمدن این عارضه، علائم آن و کارهایی که پس از مبتلا شدن فرد به برف کوری باید انجام دهیم. همچنین ایشان راه بسیار ساده ای را آموزش دادند که اگر در صعودهای برفی عینک دودی نداشته باشیم چگونه با کمترین امکانات، یک عینک ابتدایی برای مبتلا نشدن به عارضه ی برف کوری درست کنیم. کاری که در طول صدها سال قبل از ساخت عینک های دودی، اسکیموهای قطب شمال انجام می دادند! آقای سالاری با تکه ی کوچکی از روزنامه یک عینک ساده ساختند و از ما هم خواستند که این کار را انجام دهیم.
پس از صرف صبحانه و ساخت عینک های کاردستی، و همچنین گرفتن عکس دسته جمعی ، ساعت 12 راه بازگشت را در پیش گرفتیم. اعضای گروه سرخوش از یک صعود برفی لذت بخش در حالی که سرشار از انرژی و نشاط بودند در بین راه یک برف بازی درست و حسابی راه انداختند و تا توانستند به سر و صورت یکدیگر برف پرتاب کردند و با انرژی مضاعف و به جا گذاشتن خاطره ای خوش به مسیر خود ادامه دادند. در انتهای دامنه های کم شیب کوه، جایی که برف ها رو به اتمام بود تجهیزات زمستانی را درآوردیم و از یکدیگر خداحافظی کردیم.
سرپرست و امدادگر: آقای سالاری
اعضای گروه : خانم ها ( دری، افتخاری، کشاورز، باقری ) آقایان ( ذبیح مند، سالاری، اردشیری، رمضانی، هنرور )
عکاس: آقای اردشیری