زمستان تنها به صعود های برف و یخ محدود نمی شود؛ این فرصتی است که قله های سرزمین های گرم، شنلی بهاره را سایه بان کنند تا دلدادگان کوه و طبیعت، یارای نظاره چهره دلربای آنها را داشته باشند.
همنوردان باشگاه ردپا نیز قدر این بار عام را می دانند و برای فصل زمستان چند صعود به قله های جنوب استان فارس را در برنامه شان گنجانده اند. این بار در تاریخ نوزدهم بهمن ماه یکهزار و چهارصد و دو، عزم دیدار کوه لیتو کرده اند. میدان معلم شیراز، چشم براه است و سرانجام ساعت ۱۲:۴۵ ما شش همنورد را بدرقه می کند.
مسیر جاده را از کنار مهارلوی زیبا پی می گیریم. مهارلو با اشک و لبخند درود و پیام هایش را برای دریاچه ها و برکه های جنوب فارس به ما می سپارد. مسیرمان را به سوی «سروستان» و جاده «خاوران» پیش می رویم. «کاخ ساسان» شکوه گذشته تاریخمان را یادآور می شود. غوطه ور در گذشته و امیدوار به قله های پیش رو همچنان ادامه می دهیم. از نزدیکی «جهرم» به «بنارویه» می رویم. در جاده روستای «کوره» و به سوی مقصد اقامت شبانه، روستای «هود»، نخستین پیام مهارلو را به دریاچه نیم جان «بیدشهر» می رسانیم. بیدشهر آرام و صبور اشک شوق به چشم می آورد. حدود ساعت ۱۸ پس از ۳۳۱ کیلومتر پیمایش جاده ای، به هود می رسیم.
هود روستایی است با حدود ۱۵۰۰ تن جمعیت که امکاناتی همچون خانه بهداشت و مدرسه تا دوره متوسطه اول(راهنمایی) را داراست. شغل عموم ساکنان، باغداری است و خرما، لیمو ترش، لیمو شیرین و کنار، بیشترین محصول این دشت است.
آقای سعید شریفی، رییس سابق هیات کوهنوردی اوز و همسرشان، خانم دکتر هاشمی، رییس اداره فرهنگ و ارشاد اوز، باغ شخصیشان را برای اقامت شبانه در اختیار همنوردان می گذارند. این زوج خونگرم و مهمان نواز برای شام ما را در باغ_رستوران بومگردی «کافه برکه» واقع در روستای هود همراهی می کنند. برخورد صمیمانه و بی ریای میزبان، نه در حد یک آشنایی چند ساعته بلکه در جامه یک دوستی دیرپا، با انواع غذاهای بومی، شبی به یاد ماندنی را برایمان رقم می زند؛ فلزی(فتیر) با عسل، حریصه، جوجه ماستی همراه با نان محلی، طعمی خوش را در حافظه مان جاودانه می سازد.
در میان مهمانان حاضر در کافه برکه دقایقی با آقای احمد خضری، رییس خانه مطبوعات اوز و مدیر مسوول ماهنامه «پسین اوز» به گفتگو می نشینیم.
پس از تدارک ناهار فردا، از کافه برکه و خریدهای جزیی از سوپرمارکت های هود، به سوی اقامتگاه باز می گردیم. ساعتی بعد، راهنمای محلی نیز به ما می پیوندد. آقای عبدالرزاق قائدی پور، مردی آرام است. با او اندکی درباره روستا و لیتو گفتگو می کنیم و با وسوسه تماشای منطقه از فراز قله، چشم ها را فرو می بندیم.
ساعت ۵ صبح است و همه همنوردان بیدار. صبحانه را با پیوستن آقای شریفی به گروه می خوردیم و ۶:۱۵ با خودرو، چهار و نیم کیلومتر (حدود هفت و نیم کیلومتر از ابتدای روستای هود) را تا کمپ عشایری طی می کنیم. به پیشنهاد آقای شریفی، خودروها را نزدیک کمپ پارک میکنیم و همگی با خودرو وانت ایشان، مسافت کمتر از یک کیلومتر را برای رسیدن به نقطه آغاز پیمایش ادامه می دهیم. خورشید گویا از نسیم، ورود ما را شنیده است و آرام آرام سرک می کشد تا نظاره گرمان باشد. ۶:۴۰ به محل مورد نظر در سمت راست کوه می رسیم و پس از وداع با آقای شریفی، پیمایش را از ارتفاع ۹۱۹ متری و از جبهه شمالی آغاز می کنیم.
تن لیتو پوشیده است از درختان تنک بادام کوهی و چالی(نوعی بادام کوهی به گویش عشایری محل) و بوته های آویشن، پرسیاوشان، مرو تلخ و شیرین، چای کوهی و آنغوزه که درختان پراکنده انجیر کوهی همچون زینتی بر این پیراهن به چشم می آید.
اقلیم گرم و خشک به ساکنان آموخته است که آب را مانند جواهری در خمره هایی در دل کوه بسپارند. این گنج های نهفته در چند جای کوه به چشم می خورند.
پس از طی مسافتی، لیتو آغوشش را به رویمان می گشاید؛ دره چشم نواز «زیربند» ما را تا کمرکش کوه راهنمایی می کند. گویا معمار طبیعت برای افراشتن دیواره های کاخی، لاشه های سنگ را اینچنین بر هم چیده است. همنوردان برای رسیدن به قله بی تابند و لیتو این نکته را دانسته و دست یاری به سویمان دراز می کند. دست در دست سنگ ها و صخره ها می گذاریم و با عبور از یال ها و گرده ها، ۱۱:۲۰ دقیقه با حدود پنج کیلومتر پیمایش، به فراز لیتو و قله ۱۷۵۵ متری «دو لخ» صعود می کنیم. لخ(lakh) در گویش محلی به معنای کمر است؛ دو کمر همچون دو قوس کمان، قله را به سوی آسمان نشانه گرفته اند.
در غرب لیتو، شهر «خنج» و کوه «هوا» به چشم می آید و در جنوب آن، پیکر بی جان دریاچه فصلی خنج!
دست در گردن دولخ، با او عکس یادگاری می گیریم، کنارش ناهار می خوریم و ۱۲:۰۵ برای بازگشت از مسیری دیگر به سمت شرق راه می افتیم.
تله های سنگی پلنگ که از سده های دور بر فراز لیتو به جا مانده اند، ما را به تصویرسازی از گذشته حیات وحش این دیار وا می دارد. غوطه ور در این افکار، چشم های مان را از مناظر کوهستان سرشار می کنیم و در امتداد خط الراس در ورودی دره «کل خرمه»( _Kal khorome) پا در رکاب سنگ ها، مهیای فرود می شویم.
راهنمای محلی، چالاک و صبور، گذرگاه های منحصر به فرد را رهنمون می شود. مسیر عمدتا سنگلاخ و در برخی نقاط ریزال است. پاکوب ها را تا دره نخدو (nokhodu) ادامه می دهیم و از کنار تندیس طبیعت ساز عبدالله، صخره ای مکعب شکل که در قسمت فوقانی، سر انسانی را می ماند، به سوی کمپ عشایری ادامه مسیر میدهیم.
در مسیر رفت و برگشت، وضعیت ارتباطی بجز در عمق دره ها تقریبا میسر است. حالا ۱۶:۳۵ است و پس از پیمایش حدود ۱۱ کیلومتر به کمپ عشایری در ارتفاع ۹۰۶ متری می رسیم.
اگرچه تاکنون بیشتر، شکارچیان برای شکار بزکوهی، کل، کبک و چوله(خارپشت) پا بر دره ها، گرده ها و یال ها و دیواره های لیتو گذاشته اند، اما چین های دامان لیتو با شیب های شصت و پنج درصدی وسوسه انگیزش، می تواند شکارچی قلب های کوهنوردان و عاشقان صعودهای نیمه سنگین باشد.
مسیر بازگشت را پس از اندکی سرد کردن، با خودرو ها در پیش می گیریم، از تاج سد محلی نزدیک روستا که به منظور مهار سیلاب های فصلی بنا شده است می گذریم و به باغ محل اقامت می رسیم.
ساعت ۱۷:۳۰ پس از استراحتی کوتاه، عزم شیراز می کنیم. میزبان این بار میهمان نوازیش را با سوغات کنار، بدرقه راهمان می سازد و ما با خاطر و خاطره ای خوش به جاده می زنیم.
بین راه برای شام، توقفی کوتاه در حوالی جهرم داریم و دوباره دل به جاده می سپاریم. حوالی مهارلو تنها به رساندن پیغام بیدشهر به او اکتفا می کنیم و حدود ۲۳:۲۰ پایان سفر و صعودمان را سپاس می گوییم.
✍ گزارش از : محمدمهدی علی اکبری