روز جمعه 23آبان ساعت 6:15 به همراه 16 نفر از اعضای گروه به طرف استهبان حرکت کردیم.
در طول راه با پیشنهاد خانم افتخار ، اعضای گروه بعضی از گره های کوه نوردی را تمرین کردند که برای این کار از راهنمایی های خانم افتخار و آقای کیوانی استفاده کردیم. ساعت 8:20 مینی بوس در محل امام زاده اسماعیل برای صرف صبحانه توقف کرد و مجددا ساعت 9 به راه خود ادامه داد. در قسمتی از مسیر، یکی از اعضای گروه دچار ناراحتی معده و حالت سرگیجه شد. ماشین در کنار یک اورژانس سیار توقف کرد و پس از اطمینان از این که مشکل خاصی وجود ندارد به راه افتادیم. راه نسبتا طولانی و پریچ خم بود. بیشتر اعضای گروه به خواب رفتند که البته با این روش جاده های شیب دار و پرپیچ و خم زودتر سپری می شوند! ساعت 10:45 به شهر ایگ رسیدیم.( البته پس از حمله ی اعراب ، نام آن به ایج تغییر یافته ولی من ترجیح می دهم از همان نام اصلی استفاده کنم) شهری زیبا با آثار باستانی مربوط به دوره های تاریخی مختلف . کوه های اطراف شهر ایگ بسیار زیبا و چشم نواز بودند. گویی حکاک زبردست طبیعت کوه ها را به شکل هندسی منظم درآورده است. حتی چین خوردگی ها چنان موازی و منظم بود انگار که با دست نقاش ماهری هاشور خورده اند! زیبایی این کوه ها را بناهای باشکوهی که به دست انسان ساخته شده دوچندان کرده است. بازدید از منطقه را آغاز کردیم. سمت راستمان دیواره های سنگی ، در سمت چپمان باغ های احداث شده به دست مردم، با صدای آب خروشانی که از وسط این دو می گذشت؛ راهی بود که ما را به سمت آسیابی آبی برد که اکنون مخروبه ای بیش نبود. روی دیوار آن این جمله را با رنگ نوشته بودند: اگر در چاه سنگ بیندازید مجازات خواهید شد. شاید این نوشته مربوط به زمانی باشد که هنوز این آسیاب به راه بوده است و در این صورت شاید دیر زمانی نیست که از بازنشستگی این آسیاب گذشته باشد! سپس به یک آب انبار رسیدیم؛ بنایی زیبا با آبی زلال و نسبتا گرم . و هم چنین یک آتشکده که پس از حمله ی اعراب تبدیل به مسجد شده است. این را از آیات قرآنی که روی قسمتی از دیوار آن نوشته شده بود می شد فهمید. این بنا شباهت بسیاری به طاق نصرت در کرمانشاه دارد البته در اندازه ای کوچکتر. پس از گرفتن چند عکس توسط آقای درباری همانجا نشستیم تا خانم رفیعی تاریخچه ی منطقه رابرایمان توضیح دهند.به طور خلاصه تاریخ این منطقه ی کهن به دوران ساسانی می رسد که در آن زمان بسیار پررونق بوده است. این منطقه یک بار دیگر در قرن چهارم هجری قدرتمند می شود؛ با ورود دسته ای از کردها به نام ” طایفه ی شبانکاره” که بیست پادشاه از آنان به مدت سیصد و اندی سال بر این منطقه حکومت کرده و آن را آباد می کنند و ظاهرا پس از حمله ی مغول ها از بین می روند. تمام راه آمده را برگشتیم تا به سمت قلعه ی معروف ایگ برویم. در مسیرمان درخت های زیبای انار را می دیدیم که میوه های بسیاری از آنان چیده شده بود . اما روی بعضی از شاخه ها هنوز انارهای کوچک خشک شده ای را می دیدیم که به گفته ی خانم افتخار این هارا باغداران عمدا نمی چینند تا غذای پرندگان شود. چه کار قشنگی! باغداران، سهم پرندگان را فراموش نمی کنند. چه همزیستی جالبی است بین انسان و طبیعت! روی بعضی از شاخه ها انارهای تازه ای هم بودند که توجه ما را به خود جلب می کرد و نمی شد از آنها گذشت. این انارها به جای پرندگان، خوراک اعضای گروه شد!!
ساعت 12 ظهر به پای قلعه رسیدیم. کوهی دیدیم بلند که بر تارک آن قلعه ای زیبا که از آجر ساخته شده بود خودنمایی می کرد. برای رسیدن به این قلعه حداقل یک و نیم ساعت زمان لازم بود که با احتساب زمان برگشت و هم چنین بازدید از قلعه حدود 4 ساعت می شد. اقای حق بین، سرپرست گروه، گفتند که برای چنین بازدیدی حداقل دو روز زمان لازم است که شب را در پای قلعه خوابیده و صبح زود به بالای آن صعود کنیم. امیدوارم چنین برنامه ای در لیست برنامه های گروه قرار گیرد ؛ چون مطمئنم که هم بالا رفتن از کوه لذت بخش است و هم بازدید از دست ساخته های اجدادمان در زمانی کمتر از ده قرن پیش.!
پیاد ه روی را ادامه دادیم و ساعت 12:45 به مینی بوس رسیدیدم تا با ماشین به روستایی دیگر برویم با نام” درب امامزاده”. پس از رسیدن به روستا پیاده روی را در راهی شروع کردیم که سمت راست آن به کوه “پک” می رفت و سمت چپ آن به چشمه ی “براق. ” پس از طی حدود سی دقیقه پیاده روی در سمت چپ، حدود ساعت 2 بعدازظهر به باغات زیبایی رسیدیم که از انشعابات چشمه ی براق سیراب شده بودند. در یک باغ شخصی برای صرف ناهار توقف کردیم البته با اجازه ی صاحب باغ! پس از صرف ناهار با بعضی از اعضای گروه ، مشغول چیدن پونه های معطری شدیم که در دوطرف برکه ای که از میان باغ می گذشت روییده بودند. ساعت 15:30 از باغ بیرون آمده و راه برگشت را در پیش گرفتیم تا ساعت 4 که مجددا به روستای” درب امامزاده رسیدیم. آنجا یکی از اهالی روستا را دیدیم که عضو شورای ده بود . ایشان ما را به باغ خود برد تا انارهای خود را به اعضای گروه نشان دهد. ایشان انارهای چیده شده را زیر تلی از کاه پنهان کرده بودند که این کار ظاهرا برای تازه ماندن انارهاست. جالب اینکه انارهایی که از زیر کاه در می آورد بسیار سرد بودند انگار این کاهها حکم یخچال را داشتند. پس از فروش انار، نوبت به رب انار رسید ! این کارها بیش از یک ساعت طول کشید و بالاخره با ماشینی پر از انار و رب انار به طرف شیراز به راه افتادیم.
ایگ را پشت سر گذاشتیم . شاید آنچه که در ذهن بازدید کنندگان از ایگ باقی بماند، کیفیت انار آن باشد. در حالی که آنچه که خیلی با کیفیت تر از انار ایگ است آثار باستانی متعددی است که اینجا و آنجا مانند ملکی بی صاحب رها شده بی هیچ تابلوی راهنمایی و بی هیچ اراده ای برای رسیدگی به بناهایی که یادگار نسل های پیش از ما هستند و با وجود آنکه از سیلی باد و باران طبیعت و بی توجهی مرگبار مسوولین، هر روز بیشتر از روز قبل رو یه ویرانی می رود، هنوز هم صلابت خود را حفظ کرده و در چشم هر بیننده ای یادآور شکوه و عظمت مردمانی است که پیش از ما می زیسته اند. مردمانی پرتلاش و استوار با همتی بلند که برای برپا کردن برج های عظیم نگهبانی چنان بر این کوه ها و صخره های سنگین قدم نهاده اند گویی از تپه ای شنی بالا رفته اند! با دیدن این بناها انسان به یاد خدایان یونان باستان می افتد؛ هیولاهایی با بدن انسانی تنومند که قادر به انجام هر کاری بودند. با این تفاوت که آن خدایان، اسطوره و افسانه بودند اما این خدایان، انسان هایی واقعی که فقط چند قرن با ما فاصله ی زمانی دارند.
در مسیر برگشت، مجددا در امامزاده اسماعیل توقف کردیم تا با نوشیدن چای خودمان را گرم کنیم . ماشین حدود ساعت 9 به میدان معلم رسید و اعضای گروه با خاطره ای خوش از بازدیدی لذت بخش از هم خداحافظی کردند.