جمعی از اعضای گروه ردپا به یاد کوهنوردان جان باخته در برودپیک و با اراده و تصمیمی راسخ، قصد کردند تا دماوند را از جبهه شمال شرقی صعود کنند. بدین منظور اعضای گروه در ساعت 7:15 بامداد روز سه شنبه 15 مرداد 92 شیراز به سمت تهران راهی شدند.
گروه در ساعت 8:42 توقف کوتاهی برای صرف صبحانه در دشت مرغاب دا شت. در ساعت 9:54 از پلیس راه صفا شهر عبور کردیم و حدود یک ساعت بعد به آباده رسیدیم. گروه پس از توقفی کوتاه در آباده برای صرف بستنی و استراحت مسیر خود را به سمت اصفهان ادامه داد. در ساعت 2:00 بعد از ظهر به اصفهان رسیدیم وناهار را در بوستان استقلال صرف کردیم. پس از پشت سر گذاشتن اصفهان در مسیر خود از شاهین شهر، میمه و دلیجان گذشت. اما در خروج از شهر دلیجان به سمت بزرگراه ساوه، در ترافیک سنگین جاده که بدلیل خالی شدن بار یک کامیون رخ داده بود گیر افتاد تا بالاخره در ساعت 6:45 توانست از این ترافیک سنگین رهایی یابد. در ساعت 11:20 شب در رودهن لاستیک یکی از خودروها پنچر شد که کارتعویض لاستیک ها و پنچرگیری تا 12:00 شب بطول انجامید. پس از طی ربع ساعت دیگر از مسیر در مکانی بالاتر از آبعلی که بسیار زیبا وخوش آب وهوا بود به صرف شام پرداختیم و سپس به حرکت خود به قصد رسیدن به روستای ناندل، واقع در پای دماوند ادامه دادیم. بعد از عبور از تونلی موجود در مسیر، با جاده ای کاملا مه آلود روبرو شدیم که حرکت خودرو ها را بسیار کند کرده بود. در ادامه راه از روستای پلور گذشتیم و به ابتدای جاده فرعی وخاکی که به روستای نان دل منتهی می شد رسیدیم. این جاده فرعی در سمت چپ جاده اصلی واقع شده بود و انتهای یک تونل در دست ساخت در ابتدای مسیر آن قرار داشت. جاده خاکی، پر پیچ وخم و کوهستانی بود و مه غلیظی آن را پوشانیده بود. اتومبیل ها در نور چراغ های خود و با احتیاط فراوان مسیر جاده را طی نمودند تا بالاخره به روستای زیبا و مه آلود ناندل رسیدیم. روستا کوچه های گلی، باریک و پر پیچ وخمی داشت. خانه های روستا دارای سقف های شیروانی بودند و طبیعتش سر سبز و بی نظیر بود، و اما چشم نوازتر از هر چیز دیگر کوه زیبا ومقتدر دماوند بود که بر فراز روستا قامت افراشته بود. دماوند، گاه چهره خود را در ابر و مه پنهان می نمود و گاه نقاب از چهره بر می داشت ودر زیر پرتو تابناک خورشید به خودنمایی می پرداخت. در آ نجا هر شخص سریعا وسایل خود را در قالب دو کوله پشتی مرتب نمود، یک کوله سبک برای صعود تا پناه گاه وکوله دیگر که محتوی کیسه خواب، غذاها وآب اضافه و دیگر تجهیزات بود و باید توسط قاطرها تا پناه گاه حمل می شد. آنگاه به صرف صبحانه ای لذیذ پرداختیم. در حین خوردن صبحانه آقای رئیسی توضیح دادند که نام روستای ناندل در گذشته نونهر به معنی جویی که تازه کشیده شده ، بوده است. این روستا 700 خانوار دارد که 500 خانوار آن ساکنان دائمی روستا وبقیه اغلب، اهل آمل می باشند و در این روستا خوش نشین محسوب می شوند. خوراک اصلی مردم این روستا در فصل زمستان سیب زمینی است. در زمستان برف تا بالای دیوار خانه ها ارتفاع می گیرد و سرما به حدی است که آب را در لوله ها کاملا منجمد می کند. پس از صرف صبحانه اعضای گروه یک ساعت به استراحت وخواب پرداختند وسپس در ساعت 9:55 سوار نیسان ها شدیم و در ساعت 10:44 به گوسفندسرای گردنه سر(شبانی) رسیدیم. 8 دقیقه بعد به محل استقرار قاطرها رسیدیم و کوله هایی که باید توسط قاطرها تا پناه گاه حمل می شد را همانجا رها کردیم و خود با کوله هایی سبک تر که محتوی آب وکمی مواد غذایی بودند در ساعت 11:15 به سمت پناهگاه راهی شدیم. در طی مسیر خود تا پناه گاه پرندگان شکاری مختلفی مانند، عقاب و شاهین را مشاهده می نمودیم که با بالهای گسترده خود در پهنه آسمان آزادانه پرواز می کردند. برسر صخره ها، چهار-پنج عدد بز کوهی گردن فرازانه مناظر زیبا و مه آلود پایین دست را نظاره می کردند. هر چه بالاتر می رفتیم، دماوند زیبایی های بی بدیلش را بیشتر وبیشتر بر ما نمایان میکرد. بتدریج آنقدر بالا رفته بودیم که وقتی برگشتیم تا نگاهی به پشت سر بیندازیم، دشتی از ابرهای سفید را در پایین دست دیدیم. این زیبایی براستی رویایی وباور نکردنی بود. کمی بالاترتپه ای پوشیده از چمن های سرسبز دیده می شد که قارچ های سمی و سفید رنگ در لابه لای چمن های آن روییده بودند. متاسفانه در آن چمنزار با جسد قاطری مواجه شدیم که بر اثر حمل زیاد بار چند روز پیش جان خود را از دست داده بود. بعد از پشت سر گذاشتن چمنزار و پیش از رسیدن به پناهگاه، چشمه ای وجود داشت که آب آن مصرف شرب نداشت، اما برای شستشو و مصارف دیگر قابل استفاده بود. گروه ردپا، نهایتا در ساعت 8:10 شامگاه چهارشنبه 16 مرداد به محل پناهگاه تخت فریدون که در ارتفاع نزدیک به 4380متری واقع شده بود رسید. پیش از ما دو گروه دیگر در پناه گاه مستقر شده بودند، گروهی از تهران که قله دماوند را همانروز فتح نموده بودند وفردای آنروز قصد بازگشت به پایین را داشتند و گروه دیگری از گرگان در آنجا حضور داشتند. بدلیل وجود تعداد نفرات زیاد در پناهگاه فضای کافی برای استراحت گروه در آنجا موجود نبود. ولی ما علیرغم داشتن چادر، بعلت وزش بادهای شدید و سرمای هوا ترجیح دادیم تا در فضایی هرچند محدود وفشرده، شب را در پناهگاه سپری کنیم. در پناه گاه پس از آماده کردن کوله های صعود فردا وخوردن شامی سبک در ساعت 9:50 به خواب فرو رفتیم. صبح پنجشنبه17 مرداد، در ساعت 6:30 از خواب برخاستیم و پس از صرف صبحانه در ساعت 7:53 حرکت به سمت قله را آغاز نمودیم. بچه ها که پس از استراحت شب گذشته انرژی وتوانی تازه در خود حس می کردند، همگی با امید فتح قله راهی شدند. اولین استراحت ما در ارتفاع 4600 متری بود. سپس در ساعت 9:50 به ارتفاع 4825 متری رسیدیم، در این ارتفاع می توانستیم زیبایی دره یخار را که در سمت چپ مسیر حرکتمان واقع شده بود بخوبی ببینیم. نزدیک به یک ساعت بعد به ارتفاع 4946 متری رسیدیم.در ساعت 11:10 به ارتفاع 5010 متری رسیدیم. از این ارتفاع به بعد شرایط صعود کمی سخت تر شد. در ساعت 12:45 در زیر یخچال عروسک ها و در ارتفاع 5274 متری استراحت کوتاهی داشتیم. در پشت سر ما گروه دیگری از استان گلستان حضور داشتند که آقای چراغعلی( مسئول دیدبانی کوهستان استان گلستان) آنها را همراهی می نمودند. در حدود ساعت 3:00 بعد از ظهر در ارتفاع 5507 متری اعضای گروه نیم کرامپون های خود را پوشیدن و سرپرست با کمک ضربات چکش مسیر عبور گروه را از میان یخچال عروسک ها باز نمودند. گروه با گام هایی آرام ولی مطمئن در پشت سر ایشان یخچال مه آلود را طی نمود و در ساعت 4:00 بعد ازظهر به کاسه دماوند (ارتفاع5612) رسیدیم. در آنجا با اعضای گروه استان گلستان عکس برداری کردیم. و پس از کمی استراحت ، سرانجام در ساعت 4:36 اعضای گروه ردپا در کمال سلامت به اوج بام ایران رسیدند. رد پا، قله ای را که از دور دست نیافتنی مینمود، با تلاش سر سختانه و همدلی گروهی بچه ها فتح کرد. ماندن برای مدت زمان طولانی درنوک قله بدلیل بوی گازهای گوگرد که از جبهه جنوبی می وزیدند میسر نبود. بخار گوگرد تا حدودی تنفس را مشکل می کرد و چشم را می سوزاند. پس بچه ها سریعا، به عکس برداری با پیکر خشک شده از سرمای بزهای کوهی ، که نماد قله دماوند هستند، پرداختند. گروه در ساعت 4:45 بعد از ظهر قله را ترک گفت و حرکت خود را برای بازگشت به پناه گاه آغاز نمود. در بازگشت نیز با کمک نیم کرامپون ها و ضربات چکش از میان یخچالها عبور کردیم. دمای هوا بشدت و بسرعت افت پیدا میکرد و وزش بادهای شدید وسرد کار را مشکل تر می نمود. برای ایمن بودن از سرما لباس های بیشتری پوشیدیم و سرعت حرکت خود را افزایش دادیم. گروه بالاخره در ساعت 10:00 شب با کمک نور headlight ها به محل پناه گاه رسید. در آنجا سرپرست گروه اهورا چشم انتظار ما بودند به استقبالمان آمدند وفتح دماوند را به ما تبریک گفتند. بچه ها که روز سختی را سپری کرده بودند پس از رسیدن به پناه گاه به صرف شام پرداختند و پس از زمان کوتاهی به خواب فرو رفتند. صبح روز بعد (بامداد جمعه 18 مرداد) در ساعت 7:00 از خواب برخاستیم. هوا بسیار سرد بود و بادهای شدید شب گذشته، چادرهای برخی از گروه ها را که در کنار پناه گاه مستقر شده بودند، پاره کرده بود. بسیاری از گروه ها که قصد صعود قله را در صبح جمعه داشتند بدلیل بد بودن هوا وکامل نبودن تجهیزات از تصمیم خود منصرف شدند. گروه ردپا پس از صرف صبحانه و آماده کردن کوله ها در ساعت 9:05 مسیر بازگشت به پایین را در پیش گرفت. البته یکی از اعضای گروه( آقای منفرد) در پناه گاه کنار کوله پشتی هایی که باید سوار بر قاطرها به پایین کوه آورده می شدند ماندند. در راه بازگشت، پس از عبور از چمنزار بجای مسیر سمت چپ که از آن صعود کرده بودیم، مسیر سمت راست را برگزیدیم. این مسیر از کف دره ای سرسبزعبور می کرد که کاملا مه آلود و مرطوب بود. در این مسیر با گروهی از تهران که از صعود قله منصرف شده بودند همراه بودیم. در حین برگشت مطلع شدیم که یکی از اعضای گروهی از مشهد در هنگام صعود خود در دره یخار افتاده و بقیه افراد گروه نمی توانند او را پیدا نمایند. این خبر ما را بسیار متاثر نمود. کمی جلوتر با گروه آزادگان مشهد برخورد کردیم که قصد صعود قله را در روز بعد داشتند. ما از آنها خواستیم تا در صورت امکان در قالب یک تیم ویژه بکمک همشهری گمشده ی خود در دره یخار بپردازند. در ساعت 1:00 بعد از ظهر به گوسفند سرا رسیدیم و در آنجا منتظر آمدن نیسان ماندیم. در محل انتظار خود به گروهی از کشور استرالیا برخوردیم که درقالب 2 تیم به قصد صعود دماوند به ایران آمده بودند. یک تیم شش نفره که هنوز در کنار پناهگاه مستقر بود در روز شنبه قصد صعود قله را داشتند و تیم شش نفره دوم که با ما در نیسان تا رسیدن به روستای ناندل همسفر شد، قسمتی از مسیر پناه گاه تا قله را صعود کرده بود ولی بدلیل طوفانی بودن هوا از فتح قله منصرف شده بود. سرانجام گروه در ساعت 3:00 بعد از ظهر به ناندل رسید. ما در آنجا به صرف شیرینی محلی وچای پرداختیم. در ساعت 4:45 کوله پشتی هایی که به همراه قاطرها از پناه گاه به پایین آورده شده بود به آنجا رسید. قاطرچی برای حمل کوله های ما در مسیر رفت (از گوسفند سرا تا پناه گاه) به ازای هر کوله مبلغ 30 هزارتومان و برای حمل آنها در مسیر بازگشت( از پناه گاه تا گوسفندسرا) به ازای هر کوه مبلغ 25 هزار تومان ازما دریافت نمود. ما ناهار را همانجا در ساعت 6:30 عصر خوردیم ودر ساعت 7:15 حرکت خود را برای ترک روستا آغاز کردیم. اما بدلیل بارندگی شب قبل کوچه های گلی و پر شیب روستا بشدت لغزنده شده بودند و عبورکار دشواری بود. سرانجام ما در ساعت 8:00 شب روز جمعه 18 مرداد، روستای نان دل را ترک گفتیم. پس از طی بخشی از مسیر برای اینکه خستگی از تن بچه ها خارج شود، به روستای گزنک رفتیم و از ساعت 10:30 تا 11:30 شب در آنجا از حوضچه های آب گرم آن استفاده نمودیم. این حوضچه ها در واقع نشات گرفته از چشمه های گوگردی دماوند بودند و خواص درمانی فراوانی چون درمان رماتیسم مفصلی و تمدد اعصاب و درمان بیماری های پوستی و… داشتند. پس از ترک گزنک شام را در رستورانی بین راه شب صرف کردیم و مسیر خود را بسمت تهران ادامه دادیم.ساعت 4:00 بامداد روز شنبه 19 مرداد ماه به مرقد امام رسیدیم و چادرها را برای خواب در آنجا بر پا نمودیم. در ساعت 9:00 صبح از مسیر پلیس راه تهران-قم راه بازگشت را ادامه دادیم. گروه در ساعت 2:00 بعد از ظهر به اصفهان رسید و پس از صرف ناهار در ساعت 3:52 بعد ازظهر از اصفهان خارج شد. بعد از عبور از شهرستانها و روستاهای موجود در مسیر سرانجام بچه های گروه ردپا در کمال تندرستی و با کوله باری از افتخار بخاطر فتح بام ایران و ادعای احترام خود به عزیزان از دست رفته در برود پیک در ساعت 10:00 شب شنبه 19 مرداد به شهر شیراز رسید.