پائیز آمد در کنار درختان‎˓ لانه کرده کبوتر˓ وز تراوش باران ˓می گریزد

خورشید از غم˓ با تمام غرورش˓ پشت ابر سیاهی˓ عاشقانه به گریه˓ می نشیند
مردی گمنام ˓در دل کوهستان˓ پا به پای مستان ˓ره به سوی قله˓ می نوردد
بر پشت او˓ کوله باری از غم˓ کوله باری از لا˓ لاله های وحشی ˓لاله های قرمز˓ می درخشد
من آن مرد کوه و صحرایم˓ بی مهابایم˓ مست وشیدایم˓ پر ز آوا
شعر هستی ˓بر زبانم جاری˓ پر توانم آری˓ می روم در کوه و دشت و صحرا
که شاید من بنگرم رویش˓ روی نیکویش˓ تار گیسویش ˓از فرا سوی طاق کسری
شعر هستی˓ بودن و روئیدن˓ بودن و کوشیدن ˓بودن و جوشیدن˓ بر زبانم
شعر هستی˓ بودن و پیوستن˓ بر کسی دل بستن ˓از بدی بگسستن˓ آرمانم


اشتراک گذاری :  |   |   |   |   |   |