
گزارش هرمز گردی
بیست و چهارم بهمن ماه یکهزار و چهار صد و سه، میعادگاه ردپا، ساعت ۵ عصر. و چه دلپذیر ۵ عصری. اکنون و پس از سال ها قرار، نیازی نیست حتی بگوییم، وعده ما میدان معلم شیراز!
ابرهای زمستانی برای بدرقه، پشت پایمان آب پاشیدند و همراهان با سه خودرو شخصی، نیم ساعت پس از قرار اولیه، به دل جاده زدند.
پس از استراحت کوتاهی حوالی سروستان، به قصد داراب، رد جاده را پی گرفتیم.
حدود ۱۰ شب، محله باغ بنفش داراب با هزاران گل بنفشه مهربانی، میزبانمان شد؛ بانو مهرابی گشاده رو، در خانه باصفایشان را به رویمان گشود و در باغ گل و بلبل پذیرایمان شد.
گپ و گفت و خوش و بشمان تا نیمه شب ادامه داشت و سحرگاهان با مارش نظامی بیدارباش، چشم ها را گشودیم.
۴ صبح هنوز عطر نان در کوچه ها رج نگرفته اما آش داغ حاضر است. ناشتایی خوردیم و ساعتی بعد عزم بندرعباس کردیم. دو میزبان شب پیش، دکتر مهرابی و بانو هم همراهمان شدند.
چابکسوارانه گردن اسب سرکش فورک را مهار کردیم و سوی آبی همیشه فارس، پیش رفتیم. کم کم پوشاکمان رنگ بهار و بوی تابستان گرفت.
حدود ۱۰ صبح وارد بندر عباس شدیم. خودروها و وسایل اضافه را در پارگینگ پایانه دریایی حقانی وا گذاشتیم تا شبی بیاسایند و به آب زدیم.
پس از ۴۰ دقیقه دریانوردی، سیاهی جزیره را دیدیم و دمدمای ۱ بعداز ظهر در ساحلش پیاده شدیم. هرمز به ما خوشآمد می گوید.
رفت و آمدمان در جزیره با یک مینی بوس برنامه ریزی شد که این برای همراهان نویدبخش اوقات خوش همسفری بود.
حالا ماراتن گشت و گذار آغاز شده؛ برای همه دقیقه ها برنامه داشتیم. ناهار دریایی را در خانه بومگردی محل اقامت خوردیم و برای دیدن نخستین جاذبه طبیعی رهسپار شدیم.
غار هفت طبقه با یک ورودی تنگ که بومیان آنرا پناهگاه پریان می دانند. آبراهی باریک از میان غار درگذر است و چشم اندازهای نمکی خیره کننده، تماس پوستمان با نمک را دلپذیر می ساخت.
ایستگاه بعدی ساحلی بود که پای آدمیزاد به آن نمیرسید؛ ساحل لاک پشتها. ساحلی صخره ای که لاکپشت های دریایی در فصل تخم گذاری به آنجا می آیند تا بودندشان را در درازای زمان، تمدید کنند.
رنگین کمانی از رنگ های اخرایی در غار الهه نمک انتظارمان را می کشید. طیف رنگی گرمی که با هوای دمکرده غار سازگار شده است.
صخره های ساحل زیر شلاق موج ها سخت به خود پیچیده اند و پرفورمنسی با پس زمینه خلیج فارس با ما به اشتراک گذاشته اند که آن را دره مجسمه ها نامیده اند.
ابتدای شب، ساحل سرخ و ساحل نقره ای ما را به کهکشان زمینی خود دعوت کردند. با اشتیاق خود را در ستاره های درخشان شن های ساحل غرق کردیم.
با این گشت و گذار گوناگون فقط یک شام در رستوران های هرمز می توانست سرحالمان بیاورد.
پس از تجدید قوا، عزم کوچه های هرمز کردیم و با موزه و فعالیت های فرهنگی دکتر نادعلیان آشنا شدیم. شاید بتوان گفت زن محور اصلی فعالیت های ایشان باشد.
حالا زمان نشستن و چای نوشیدن در خنکای شب جزیره است.
صبح روز بیست و ششم بهمن با خوردن صبحانه، به سراغ یکی از دیگر از جاذبه های طبیعی هرمز رفتیم.
هنوز بازار محلی بر پا نشده که ما در دامنه کوه نمک به سوی این شگفتی گام بر می داشتیم.
دل کندن از قوس های جادویی کوه نمک دشوار بود اما دره رنگین کمان را هم باید دید.
جنون رنگ است که هرمز را دربرگرفته و دل بیننده را می لرزاند.
تاریخ هرمز نیز حکایت از قهرمانی ها و دلاوری ها دارد. قلعه پرتغالی ها که راوی نفوذ استعمار و پس راندنش از مرزهای این کهن بوم است را بازدید کردیم و کم کم مهیای بازگشت شدیم.
حدود ساعت یازده از اسکله هرمز با اتوبوس دریایی به پهنه خلیج فارس زدیم و به سوی قلمرو پادشاهان افسانه ای موج ها را پشت سر گذاشتیم.
هرمز اگرچه یادآور پادشاهان ساسانی باشد یا نیایشگاه اهورامزدا یا جایگاه خورشید، با رنگ های دلفریبش به سیندرلایی می ماند که کفش خود را برای ابد در کاخ شاهزاده پارس جا گذاشته است.
کشتی در ساحل بندر آرام گرفت، پا بر پهنه ایران گذاشتیم و راه بازگشت را در پی گرفتیم.
آخرین ناهار دریایی را در بندر خوردیم و حدود پانزده به جاده زدیم تا راه رفته را باز گردیم. حدود بیست و دو حوالی فسا شام خوردیم و برای خوابی آرام در شهر راز حرکت کردیم. ساعت ۱ بامداد آخرین صفحه کتاب این سفر نیز برگ خورد.
گزارش از : محمدمهدی علی اکبری