روز جمعه با حضور دوازده نفراز همنوردان ردپا براي رفتن به دشت مور وکوه گر فلكه معلم را در ساعت 6:30 به طرف سپيدان ترك گفتيم.
دره ي بين كوه مور و گر را دشت مور مي گويند كه اين دشت در غرب اردكان واقع شده است و باغ هاي شخصي متعددي در ان قرار دارد كه نيمه فروردين تا نيمه ارديبهشت پر از گل هاي لاله واژگون مي شود كه زيبايي آن قابل توصيف نيست.
ساعت هشت به پارك سپيدان رسيديم .وبراي صرف صبحانه توقف كرديم و با آش و نان سنگكي كه توسط آقايان اورنگي و سلطاني تهيه شده بود پذيرايي شديم بعد از سوارشدن و طي مسافت هزارو هفتصد متر به ابتداي مسير رسيديم .همگي از ماشين پياده شديم كه ارتفاع از سطح دريا 2250 متر مي باشد. وارد دشتي كه پوشيده از چمن وبا صداي دل انگيز رودخانه اي كوچك كه علاوه بر اينكه مسير خود را طي مي كرد در بعضي جاها فرش چمن را خيس كرده بود به ما لبخند مي زدشديم و نسيم دل انگيزي صورتمان را نوازش مي داد.با راهنمايي سرقدم از كنار رود به طرف جلو حركت كرديم از كنار خانه باغ ها عبور كرديم تا به چشمه ي رود رسيديم ؛ بطريهاي خود را از آب چشمه پر كرديم و گروه فرهنگي در وصف زيبايي آن منطقه به ياد دل نوشته خواجه عبدالله انصار كه در وصف شكرانه نعمت هاي خداوند كه مي فرمايند :منت خداي را عزوجل كه طاعتش موجب قربت است و به شكر اندرش مزيد نعمت و ……. افتادنند وآن را خواندند و همگي شاكر خداوند شديم و به راه خود ادامه داديم هرچه جلو تر مي رفتيم از پوشش گياهي و آن سرسبزي كمتر مي شد تا به دشتي از خارهاي پهن و بزرگي رسيديم كه اولين لاله واژگون كه ميان بوته ي خاري بود توجهمان را به خود جلب كرد و مارا به ياد جمله معروف : از محبت خارها گل مي شود انداخت وبا آن عكس يادگاري انداختيم .
از اين جا وارد دره ي گر مي شويم كه به گفته ي يكي از دوستانمان گر به زبان بومي يعني كچل و خالي مي باشد كه با ديدن يك دشت تقريبا خالي از پوشش گياهي بي جا نبود .آفتاب با حرارت شديد خود از ما پذيرايي مي كرد تا به مسير شيب داري رسيديم كه جنس آن ريگزار بود كه براي طي كردن از اين مسير بايد به شيوه ي زيكزاكي مي رفتيم كه دربين راه آموزش هايي در مورد جانپناه،پناهگاه و قرارگاه و مسئوليت هاي سرقدم و پاقدم از طريق پرسش و پاسخ به همنوردان آموزش دادندكه بسيار آموزنده بود.
دوازده وچهل دقيقه به یکی ازقله های فرعی گربا ارتفاع 2970متر بود رسيديم طبق سنت، گروه سرود ملي سردادند و عكس هاي يادگاري انداختند وساعت يك راه برگشت را در پيش گرفتيم .در يكي از خانه باغ هايي كه نزديك چشمه رود بود در زير سايه ي درختان سيب بساط نهار را پهن كرديم و بعداز يك استراحت كوتاه ساعت چهارو پنچ دقيقه به طرف ميني بوس حركت كرديم و چهارو نيم به ماشين رسيديم و راننده را از چشم انتظاري بيرون اورديم كه باروي گشاده به همگي خدا قوت گفتند سوار برماشين شديم و آنجا را به طرف شيراز ترك گفتيم .در ساعت شش و نيم با رسيدن به فلكه معلم با ياري خداوند مهربان يك برنامه پربار ديگر را به پايان رسانديم.
گزارش ازنسرین کشاورز