قياس كردم و تدبير عقل در ره عشق
چو شبنمی است كه بر بحر مي كشد رقمی ( حافظ )””

 

کوه نوردی فعالیتی است که شاخه ها و گرایش های بسیار متفاوتی دارد . این فعالیت ، در محیط های طبیعی و کم وبیش وحشی انجام می شود و به این دلیل تمام خطرهایی که بالقوه در چنین محیط هایی وجود دارد ، کوه نورد را تهدید می کند. در پیمایش ساده ی کوه ها که در تقسیم بندی
امروزین « کوه پیمایی » خوانده می شود ، خطر بسیار کم و تقریبا به طور کامل قابل اجتناب است . زیرا در این رشته ، شخص قصد رکورد گذاری ( برای خود ، یا در مقیاس های مثلا استانی و ملی و جهانی ) ندارد . برعکس ، در کوه نوردی جدی یا به طور خلاصه « کوه نوردی » که عبارت است از صعود در ارتفاعات بلند با استفاده از تجهیزات فنی و کاربرد فن های خاص ، از آنجا که معمولا شخص تلاش دارد از مرزهای خود یا دیگران گذر کند و رکوردی به جا گذارد یا امری نو را بیازماید ، در این آزمون گاه تمامی اندوخته های دانشی و تجربی به داو گذارده می شود. در این مقاله، کوشش شده است ضمن تفکیک میزان خطر در کوه پیمایی و کوه نوردی ، این نکته بررسی شود که آیا در عمل امکان آن هست که تمامی خطرهای کوه نوردی را بشناسیم و از آن ها دوری کنیم ؟ واژه های کلیدی : کوه پیمایی ، کوه نوردی ، خطر

قياس كردم و تدبير عقل در ره عشق
چو شبنمی است كه بر بحر مي كشد رقمی ( حافظ )””

همه ی كساني كه می خواهند در زمينه ی پيشگيری از حادثه های كوهستان كار كنند و آموزش دهند ، بايد تفكيكی را ميان كوه پيمايی همگانی و كوه نوردی جدی در نظر داشته باشند ؛ انبوه كوه پيمايانی را كه برای حفظ سلامتی و از دست دادن كالری های اضافه يا تفرج رو به كوه های نزديك شهر يا روستای محل زندگی خود مي آورند ، می توان سفارش به نرفتن به كوه در هوای خراب يا درگير نشدن با بخش های پاكوب نشده و ناشناخته ی كوه كرد ، اما توصيه ها و آموزش ها برای « كوه نورد جدی » بايد از گونه ای ديگر باشد . در اين مقاله ، می كوشيم به چند نكته كه در مباحث آموزش و اطلاع رسانی كم تر مورد توجه قرار می گيرد ، بپردازيم .

1- كوه پيمايی همگانی و خطر

در مورد كوه پيمايان تفننی و كوه گردان كه بسيار پرجمعيت تر از « كوه نوردان جدی » هستند، بسته به اين كه شهر در چه ارتفاعی باشد و مبدا صعود چند متر ارتفاع داشته باشد ، و همچنين بسته به ميزان دسترسی راه های پاكوب ، می توان يك حريم ارتفاعی تقريبی تعريف كرد و در درون اين حريم ، نيروهای اطلاع رسانی و امدادی پرشماری را به كار گمارد . برای مثال ، در تهران می توان حد ارتفاعی اين حريم را حدود 2500 متر دانست ؛ زير اين ارتفاع را ميدان عمل شهروندان غيركوه نورد ( اگرچه ، كوه پيما ) و بالای آن را حوزه ی كوه نوردی جدی فرض كرد . كوه پيمايی همگانی يا كوه گردی ، به طور كلی فعاليت پرخطری نيست و می توان گفت كه از رانندگی در جاده های ايران هم كم خطر تر است (1) . با اين حساب ، می توان كوه پيمايی در مسيرهای دم دست و دارای پوشش متعارف امدادگر را به عنوان ورزشی سالم و مناسب برای همه ، توصيه كرد .
آموزش براي كوه پيمايان ، شامل اصول پايه ی گردش گری در محيط های باز (outdoor activities : طبيعت پيمايی) است . در اين زمينه ، بايد در كتاب های درسی و رسانه های همگانی اقلام آموزشی گنجانده شود . همچنين لازم است كه در ابتدای راه های كوه پيمايی ( در تهران : ميدان سربند ، بوستان جمشيديه ، ولنجك ، دارآباد ، دركه ) تابلوهايی كه دربردارنده ی اصول عام كوه پيمايی و حفاظت محيط زيست و هشدارها باشد نصب شود . معمولا ، كوه نوردان جدی هشدارهايی مانند اين كه « به دليل بارش برف تازه از رفتن به ارتفاعات خودداری كنيد » را جدی نمی گيرند و حتی اعلام راديويی اين گونه خبرها را مغاير با آن چه كه « ترويج كوه نوردی » خوانده می شود ، می دانند . اما ، درست همين است كه هشدارها و اعلام خطرهاي مكرر از سوی مقام هايی كه مسوول كوه نوردی يا جستجو ، نجات ، و امداد هستند ، داده شود ؛ اين كه عده ای به اين هشدارها توجه نخواهند كرد ، طبيعي است و نمي توان با استناد به آن نفس كار را نفی كرد . برعكس ، بايد اين گونه اطلاع رساني را تشويق كرد ، زيرا در يك شرايط هوايی پر مخاطره ، شمار زيادی از مردم آموزش نديده را از كوه دور می كند كه اين سبب كم شدن تعداد حادثه ها و در نتيجه موجب كم تر « بد نام » شدن كوه نوردی می شود . به علاوه ، چنين هشدارها و اطلاع رسانی ها ، تا حد زيادی رافع مسووليت سازمان های « متولی » كوه نوردی و امداد خواهد بود .
درعين حال ، نبايد سازمان های مسوول امور كوهستان يا امداد و نجات را موظف به پوشش كامل كوهستان براي دور نگاهداشتن همگان از هرگونه خطر دانست ، زيرا قرار نيست و نبايد كه هر فرد آموزش نديده ی سر به كوه نهاده و خودسر ي را كه بيمه های لازم را هم خريداری نكرده و دچار حادثه ای شده از هر ارتفاعی به بهترين و سريع ترين شكل ممكن پايين آورد ! حدی از مسووليت پذيری ، برای همگان هم لازم است .

2- كوه نوردی جدی و خطر

« كوه نوردی ، ورزش خطرپذيری (risk) كنترل شده است » . اين جمله ای است كه در سرآغاز فصل « ايمنی و سرپرستی » كتاب Mountaineering , the Freedom of the Hills يكي از شناخته ترين و معتبر ترين مرجع ها و درس نامه های كوه نوردی جهان آمده است (2) . بهتر است ( دست كم برای كوه نوردان ماجراجو و جدی) اين جمله را به اين شكل اصلاح كنيم كه : كوه نوردی ، ورزش خطرپذيری ِ شايد كنترل شونده است . وا‍‍ژه ی « شايد » را در اين جا در هر دو مفهوم « شايسته بودن » و « محتمل » بودن به كار می برم . به بيان ديگر ، نخست بايد تاكيد شود كه شايسته و لازم است كه خطرهای كوهستان را بشناسيم تا بتوانيم به پيشواز آن ها برويم . دوم آن كه محتمل است – و فقط محتمل است – كه بتوانيم خطرهای كوه را بشناسيم … و آن ها را از خود دور كنيم . لازم است در مورد اين دو جنبه ی خطرهای كوهستان بيشتر سخن بگوييم .

خطر را بايد بشناسيم ؛
اما ، چنين مي كنيم ؟!
در كتاب ياد شده ، مانند تمام درس نامه (text book) های ديگر ، فرض بر اين است كه آدم های “عاقل” اين متن ( يا مشابه آن ) را مي خوانند ، خوب بر نكته های آن تامل می كنند ، آموزه های آن را آويزه ی گوش می سازند ، و سپس با دورانديشی و احتياط راهی كوهستان مي شوند . واقعيت ، اما اين است كه اين فرض ها در مورد تقريبا نود درصد كوه نوردان « جدي » صدق نمي كند ! منظور از كوه نورد جدی ، در اين جا آن كسي است كه خود را « كوه نورد » می خواند و عضو يك گروه يا محفل كوه نوردی است و ( در يك برآورد حداقلی ) بيشتر آخر هفته ها به كوه می رود و سالانه 5-4 برنامه ی كوه نوردی چند روزه اجرا می كند و احتمالا هر چند سال يك بار هم سری به كوه های بلند خارج از كشور می زند . گاه به تسامح ، اين گونه افراد ، كوه نورد « حرفه ای » خوانده می شوند كه درست نيست ، زيرا بيشتر اين خيل از اين راه نان نمي خورند و كوه نوردی حرفه شان نيست . كسانی كه بيش از اين « حداقل » به كوه می روند و جاه طلبي های بيشتر دارند ، قطعا در معرض خطرهای بيشتر هستند چرا كه روزهای بيشتری را با خطر به سر می برند ، معمولا آموزه های ياد شده را كم تر به كار مي برند و به ويژه ، بسيار دور از احتياط عمل مي كنند .
تمايلي در ميان علاقمندان هر رشته ی ورزشی يا ماجراجويانه هست كه كار خود را كم خطر تر از آن چه كه هست ارزيابی يا معرفی كنند ؛ اين ، امری طبيعی است چرا كه نخست سبب مي شود كه خود فرد بيش از حد نترسد و بتواند فعاليت مورد علاقه ی خويش را ادامه دهد . دوم اين كه از خراب شدن وجهه ی آن فعاليت در جامعه كه می تواند به منفور شدن آن يا حتی غيرقانونی شدن آن رشته بيانجامد يا مانع برخورداری آن از حمايت های مختلف اجتماعي شود ، جلوگيری می كند . به ياد بياوريم كه هر يك از ما كوه نوردان ، با چه ترفندهايی توانسته ايم بر جو بازدارنده ی ناشی از ترس پدر و مادر يا همسر از كوه نوردی ، چيره شويم ! در تاريخ كوه نوردی گاه پيش آمده كه حتي اين « ورزش » را غيرقانونی اعلام كرده اند : كشته شدن چهار نفر ازهمراهان ادوارد ويمپر در صعود سال 1865 به مترهورن ، سبب شد كه ملكه ويكتوريا ، كوه نوردی را غيرقانونی اعلام كند . در ايران ، در چند مورد كه سر و صدای زيادی داشته – مثلا پس از كشته شدن 5 نفر از اعضای تيمی از يك گروه كوه نوردی در سال 1348 يا دو نفر از اعضای يك باشگاه در سال1381 ، تلاش هايي از سوی مقام هايی ( حتي فدراسيون كوه نوردی ! ) برای تعطيل ساختن گروه و باشگاه درگير ماجرا صورت گرفت . انكار خطرناك بودن ذاتی كوه نوردی گاه صورتي تراژيكوميك می يابد ؛ چندی پيش ، فدراسيون كه خود را متولی كوه نوردی می داند و انتقاد تندی داشت كه علت مرگ يكی از همراهان فلان تيم غيردولتی نداشتن مجوزهای لازم از آن دستگاه و ضعف هايی مانند همراه نداشتن پزشك بوده است ، در يكی از برنامه های خود ، پزشك تيم اش را از دست داد .
در زمينه ی كوه نوردی جدی ، درست آن است كه ضمن به رسميت شناختن حق خطرپذيری در زندگي برای هر فرد ، پيوسته تحليل های منطقی و كارشناسانه از عوامل خطرزا داشت تا حتي الامكان از “مفت مردن” جلوگيري كرد . به علاوه ، سعي در تبيين و تعريف حدود مسووليت و وظيفه های متقابل افراد شركت كننده در يك برنامه ی كوه نوردی داشت تا مانع “به كشتن دادن” ديگری شد . همان كتاب مرجع ياد شده در بالا ، اذعان دارد كه : « با وجود پيشرفت مهارت ها ، فن ها ، و ابزار ، همه ساله تعدادی كوه نورد كشته می شوند » (3) . دوگ اسكات ، كوه نورد برجسته ی جهانی ، می گويد : « بسياری از كوه نوردان با اين عقيده موافق اند كه رويارويی با شرايط بالقوه خطرناك ، در هر سطحی از مهارت ، اصلی مهم در اين ورزش است . بدون عنصر خطر كه در گوشه ای كمين كرده ، كوه نوردی گيرايی بی همتای خود را از دست مي دهد …[البته] خانواده و دوستان ، در جريان جستجوی ماجرايی نهايی در كوهي عالی ، قرباني می شوند » (4) . به نظر من – با توجه به فرهنگ غربي كه اصالت فرد را به رسميت می شناسد – عبارت « قرباني شدن » در اين جا حامل بار مثبت براي كوه نورد است و نه بيانگر حقي كه خانواده و دوست از دست مي دهد . به بيان ديگر ، اسكات می گويد كه كوه نورد زندگی عادی خويش و آن چه را كه مي تواند در كنار افراد دوست داشتني به دست آورد ، قربانی ماجراجويی هايی كه او را شيفته كرده مي كند ( از خود مايه می گذارد ) . كريس بانينگتون ، يكي ديگر از بزرگ ترين كوه نوردان معاصر است كه استثنائا (!) با وجود آن كه چند دهه كوه نوردي فوق دشوار را پشت سر گذاشته ، زنده مانده است . او هم می گويد : « رضايت خاطر حاصل از كوه نوردی ، جسمي و روحي است – يك جور هماهنگی كه در هر كار ورزشي ديگر هم ديده مي شود . اما در كوه نوردي عنصر اضافه ی خطر پذيري (risk) هم هست . اين عنصر ، يك چاشنی گرم و سكرآور است ؛ شوری كه طعم اعتياد آوری به بازی می دهد » (5) .
چند سال پيش ، كوه نورد مسنی كه چهره اي شناخته شده و معقول در كوه نوردی ايران به شمار مي رود ، در مسير ساده ی پناهگاه قله ی توچال به ايستگاه هفت تله كابين گم شد . جالب توجه اين كه او ، در حدود بيست و پنج سال تقريبا هر هفته به توچال رفته بود و مسير را چون كف دست می شناخت . خوشبختانه او توانست پس از سه شب مانی ناخواسته و سخت ، جان سالم به در برد . هنگامی كه از او پرسيدم چرا در هوای توفانی از دوستان خود جدا شد و به جاي پيش گرفتن يال مشخص تر شيرپلا به آن سو رفت ، گفت كه در آن دقيقه ها دلم می خواست تا مي توانم به دل خطر بروم و ببينم كه چه می شود ! اين ميل به خطر را خود من (و مطمئن ام كه هر كوه نورد ديگر) با درجه های متفاوت حس كرده اند ، و اين همان چاشنی سرگيجه آوری است كه بانينگتون می گويد . سيد حميد صديقيان در گزارش صعود به قله ی كمونيسم می گويد : « با اين كه می دانستم دير كرده ام ، ولي به هيچ وجه حاضر نبودم به جز صعود به چيز ديگری فكر كنم . گويي تمام وجودم مملو از قله شده بود . همچون يك تكه آهن بودم كه در ميدان مغناطيسي آهن رباي عظيمي قرار گرفته باشد » (6) . اين ها نمونه هايی از رفتار ِ نه غير متعارف كوه نوردان جدي است كه نشان مي دهد آنان برخلاف آموزه ای كه اشعار می دارد « بايد خطر را بشناسيم » ، نسبت به آن تجاهل می كند . نتيجه آن كه : اگرچه بايد خطر را بشتاسيم ، اما معمولا در شناخت آن كوتاهی مي كنيم ، و يا اصلا نمی خواهيم آن را بشناسيم . كسي كه می خواهد سال ها كوه نوردي جدی كند ، اگر فقط به خوش شانسي اتكا كند (بانينگتون معتقد است فقط شانس او را زنده نگاه داشته ) ممكن است كارهای بزرگ سخت به انجام رساند ؛ اما اگر “عاقلانه” از خطرپذيری هاي بزرگ دوري كند ، ممكن است نتواند كارهای بزرگ در تاريخ كوه نوردی به ثبت رساند ، اما مي تواند عمری طبيعی داشته باشد .

امكان شناخت خطر

بحث ديگر در ارتباط با اين كه گفتيم « كوه نوردی ، ورزش خطرپذيری شايد كنترل شونده است » اين كه در كوهستان و در كوه نوردی جدي ، تا چه حد می توان خطر را شناسايی كرد تا بتوان آن را كنترل نمود؟ متداول است كه خطرهاي كوه نوردی را به دو دسته ی عينی (objective) و شخصی (subjective) تقسيم می كنند .
خطرهاي عينی ، مربوط به ماهيت كوهستان هستند ( بهمن ، تاريكي ، ارتفاع ، سرما ، شكاف يخ ، آذرخش ، سنگ ريزش ، … ) و از توان انسان خارج است كه بتواند آن ها را كنترل كند . فقط به صورت نظری می توان گفت كه امكان شناخت اين دسته از خطرها را داريم و می توانيم كه از آن ها دوری كنيم يا خود را آماده ی مقابله با آن ها سازيم . اما در عمل و در جهان واقعيت ، هيچ كس نتوانسته است همه ي ابعاد اين خطرها را بشناسد . به بيان ديگر ، صورت های گوناگون خطری كه از هر كدام از اين عامل ها مي تواند بروز كند بر كسی شناخته نيست . برای مثال چه كسي مي داند كه بهمن در چه زمان دقيقی فرو می ريزد ، يا شكاف يخ در كجاي يخچال شكل مي گيرد ، يا در چه هوايی آذرخش پديد می آيد ؟ و ده ها پرسش ديگر مانند اين می توان طرح كرد . كتاب های درسي كوه نوردی ، و هر آن چيز ديگر كه بر دانش و تجربه ی كوه نورد بيافزايد ، فقط می تواند راه هايی را برای كاهش ( و نه حذف ) خطرهاي عيني نشان دهد .

3- آشنايي با چند عامل خطرزا

در جلد چهارم (فصل 22) كتاب كوه نوردي ، لذت آزادي در اوج بلندي ها (7) در مورد علت های حادثه تحليل خوبی آمده است كه خواندن آن برای هر كوه نورد و امدادگری مفيد است . در اين جا ، ما به چند عامل ديگر كه شايد كمی نامتعارف به نظر آيد (اما چنين نيست) اشاره می كنيم :

* در دسترس بودن كوه ؛ كوه ها به دليل جاذبه های گوناگون خود ، انسان های بسياری را به سوی خود می كشند . هر قدر كه كوه به يك مركز پرجمعيت نزديك تر باشد ، شمار كسانی كه به آن جا مي روند بيشتر و در نتيجه قدر مطلق حادثه ها بيشتر خواهد بود . نمونه های بارز اين گونه كوه ها ، صفه در جنوب اصفهان و توچال در شمال تهران است كه از پرتلفات ترين كوه های ايران بوده اند .

* عادي شدن صعود ؛ كسان بسياری هستند كه عادت دارند هر پنج شنبه يا هر جمعه ، از يك مسير مشخص بالا بروند . در شكل افراطی ، اين رفتار شبيه اعتياد می شود كه در آن فرد نمی تواند در برابر جاذبه ی يك ماده ايستادگي كند . زنده يادان مجيد بني هاشمی و جلال فروزان كه هر يك در حادثه هايی جداگانه (در 1378 و 1381) در دماوند جان باختند ، قربانی عادت به صعود يك روزه ی دماوند در روزهاي جمعه شدند . اين گونه كوه نوردان ، حاضر نيستند حتی در شرايط هوای خراب ، برنامه ی صعود خود را به هم بزنند .

* تعطيلات ؛ خيلي ها ، برنامه هاي كوه نوردي چند روزه ي خود را به گونه اي تنظيم مي كنند كه بتوانند از تعطيلي ها يا مرخصي خود در يك تاريخ معين استفاده كنند . در اين حالت ، حتی اگر اداره ی هواشناسی پيش بينی كرده باشد كه هوا خراب خواهد شد ، معمولا آنان برنامه ی خود را تغيير نمي دهند . بدترين حادثه ی كوه نوردی ايران ، با يازده كشته ، در برنامه ي دره ی اندرسم در يك روز جمعه (21/5/84) رخ داد . اين برنامه در شرايطي برگزار شد كه وقتی تيم در روز پنج شنبه وارد دره شد ، پيش بيني سازمان هواشناسي و هشدارهای ستاد حوادث غير مترقبه حاكي از احتمال جاري شدن سيل هاي مرگبار بود . زنده يادان مهدی عزيزي و عليرضا سليماني هم در دي ماه 85 ، با وجود آن كه پيش بيني هوا را داشتند اما زمان بندی برنامه ی خود را تغيير ندادند و در نتيجه روی گرده ی آلمانی ها (علم كوه) به هوای بد خوردند و جان باختند . به همين ترتيب ، زنده ياد مهران برنجی در شرايطي كه او و همراهانش پيش بينی بارش برف را داشتند ، در بهمن ماه 1387 به علم كوه رفت و پيش از رسيدن به پناهگاه سرچال گرفتار بهمن شد .

* هزينه ها ؛ به نظر مي رسد كه گاه فكر اين كه براي برنامه هزينه ی سنگين مالی و خانوادگي – اجتماعي شده و امكان تكرار آن بسيار كم است ، كوه نورد بر خود فرض مي داند كه به هر قيمت ممكن به سوي قله برود . زنده ياد محمد اوراز ، با وجود هواي خراب در ارتفاع نزديك به هشت هزار متر ، همچنان راه قله ي گاشربروم يك را پيش گرفت و سرانجام سقوط كرد ( 26/5/82 ، به احتمال زياد بر اثر ريزش يك بهمن ) . همچنين زنده ياد سامان نعمتی در مسير چادرگاه آخر به قله ي نانگاپاربات ، با وجود اصرار سرپرست و مسوول فنی برنامه حاضر نشد كه همراه كسی ، يا به تنهايی به پايين برگردد .

* نافرماني ؛ نويسنده ی اين مقاله ، در يك يادداشت در تارنماي انجمن كوه نوردان ايران (8) به چند مورد مستند نافرمانی كوه نوردان ( حتي كوه نوردان با تجربه ) از دستورهای سرپرست كه به بروز حادثه منجر شده يا زمينه ساز خطر بوده ، اشاره كرده است .

* تجهيز كوهستان ؛ ساختن پناهگاه ، نصب طناب ثابت و ميخ پيچ ، نصب ميله هاي راهنماي پی در پی ، و كارهايی مانند اين ، برخلاف آن چه كه معمولا تصور مي شود ، دست كم تعداد مطلق ( و حتي شايد تعداد نسبی ) حادثه ها را بيشتر مي كند . چرا كه اين توهم را دامن مي زند كه كوه ِ عمومي و شناخته شده ، كوه بی خطر است . بيشترين حادثه ها و مرگ و ميرهای كوه نوردی ايران در مسيرهای « مجهز » روی داده است كه نمونه ی شاخص آن مسيرهای توچال در شمال تهران است . يك نمونه ی اخير ، مرگ زنده ياد بهنام كرمي در مسير پناهگاه قله ی توچال به ايستگاه هفتم تله كابين ( در بهمن ماه 87 ) بود كه به احتمال زياد علت مرگ او برخورد به ميله های راهنمای اين مسير در شرايط باد شديد بوده است .
در واقع ، می توان گفت كه مشكل حادثه در كوهستان ، بيشتر بايد از راه های “نرم افزاری” حل شود تا با وسايل “سخت افزاری” . يعنی با آموزش ، مراقبت در مسيرهای همگاني ، دادن هشدار ، تربيت امدادگران و جستجوگران كارآزموده ، تشويق و اجبار به پوشش های بيمه ای مناسب ، … می توان حادثه را كم كرد يا در صورت بروز آن ، قضيه را به خوبی مديريت كرد .

*******************************

مقاله را با شعری از حافظ آغاز كرديم كه اگر در آن « عشق » را كوه نوردی ماجراجويانه بدانيم ، « شبنم بر بحر » اين سخنان ما (كه هيچ ؛ تمام آموزه های بزرگان كوه نوردی و امداد جهان )‌است ! مطلب را با بيتی از سعدی به پايان مي بريم كه زبان حال كسانی است كه می خواهند با سخن پردازی های عاقلانه ، سد راه ماجراهاي ديوانه وار و عاشقانه شوند :

به راه عقل برفتند سعديا بسيار
كه ره به عالم ديوانگان ندانستند .

نتیجه گیری
کوه پیمایی ، ورزش یا فعالیت بسیار کم خطری است که از حیث رویارویی با عوامل حادثه ساز ، قابل قیاس با « کوه نوردی » نیست . بحث های نظری در این زمینه که می توان از خطرهای کوهستان دوری جست ، فقط تا آن جا صدق می کند که شخص نخواهد از مرزهای متعارف این فعالیت گذر کند ؛ به بیان دیگر یک کوه نورد نمی تواند بدون حدی از خطرپذیری ، کاری جدی در این عرصه انجام دهد . پذیرش این نکته و تسلط بر آن ، می تواند به پیش بینی پاره ای امور لازم ( مانند بیمه ی حوادث و عمر ، تعیین تکلیف با خانواده و محیط کار ) کمک کند .
از سوی دیگر ، لازم به نظر می رسد که اطرافیان فرد کوه نورد ، به انتخاب آگاهانه و علاقه ی شخصی او احترام بگذارند و کلیت او را – با در نظر داشتن خطری که تهدیدش می کند – بپذیرند


اشتراک گذاری :  |   |   |   |   |   |