جشن سده، جشن پيدايش آتش

  ياد‌آوري: اين نوشتار به پارسي سَره نوشته شده است، از اين روي واژگان درون كمانك‌ها (پرانتزها) واژگان بيگانه هستند و واژگان درون ابروها {آكولاد‌ها} براي روشنگري آمده است.

  چهل‌ روز پس از جشن شب چله، آبان روز از بهمن ماه و در چهله‌ي زمستان، جشن سده {سد را به به نادرستي صد مي‌نويسند} يا به پهلوي “سَت” يا “سده سوزي” برگزار مي‌شود كه جشن پيدايش آتش است.

جشن سده در بخش‌هاي گوناگون ايران بزرگ با نام‌هاي گوناگوني شناخته مي‌شود: در خراسان “سَرِه”، در بوم‌هاي اراک “جشن چوپانان”، در خمين “کُردِه”، در دليجان “هَله هَله” و در بَدَخشان تاجيکستان “خِرپَچار” ناميده مي‌شود. در فراهان و سنگسر سمنان، چهار روز پيش و پس از سده را “چار و چار” و سردترين شب زمستان مي‌دانند.

نخستين گاه‌شماري ايرانيان بر پايه‌ي چهل روز يا چله بود و سال را  به 9  چله {ماه} در دو بخش تابستان بزرگ به‌نام “هَمَه” و زمستان بزرگ به‌نام “زَيِنَه” بخش كردند که هريک را چَهره مي‌ناميدند. بخش نخست که تابستان بزرگ است از آغاز فروردين تا پايان مهر و بخش ديگر که زمستان بزرگ است از آغاز آبان ماه تا پايان سپندارمد {= اسفند} بود.

سپس زمستان را به دو چله‌ي کوچک و چله‌ي بزرگ بخش كرده بودند. چله‌ي بزرگ از يكم دي ماه تا 10 بهمن ماه است و چله‌ي کوچک از 10 بهمن ماه تا 20 سپندارمد ماه است. شب آغاز چله‌ي بزرگ را چله (يلدا) و شب آغاز چله‌ي كوچك را سده ناميدند يا به ديگر سخن سده هنگامي است كه سد روز از زمستان مي‌گذشت.

سرانجام در زمان داريوش بزرگ اين چهل روز به سي روز كاهش يافت و دوازده ماه و چهار واره (فصل) پديد آمد.

  جشن سده يكي از جشن‌هاي بزرگ ايرانيان است و از ميتُخت‌هاي (اساطير) زيباي ايراني سرچشمه گرفته شده است.

  برخي داستان پيدايش سده را به اردشير پاپکان (بابكان) و برخي ديگر به گيومرت (کيومرث) پيوند داده‌اند و گفته‌اند چون شمار فرزندانش به سد رسيد، جشني بزرگ برپا کرد و آتشي فراوان افروختند و آن را سده نام نهادند. در پي اين گفتار برخي اين جشن را به آدم پيوند مي‌دهند و آشکار است که خواسته از آدم همان گيومرت است که در ميتُخت‌هاي (اساطير) ايراني نخستين مردم (بشر) به شمار مي‌آيد. آدم واژه‌ي پارسي و كوتاه شده‌ي واژه‌ي اوستايي ايودامَن به مانك (معني) نخستين آفريده است که به ديگر زبان‌ها رفته است.

برخي ديگر اين پيوند را به مشيه {= آدم} و مشيانه (حوا) که در اوستا نخستين جفت به شمار مي‌آيند، پيوند مي‌دهند كه اين بازگويي به گونه‌هاي گوناگون است ولي ريشه‌ي يگانه دارد.

   از پيروزي فريدون بر اژي‌ده‌آك (ضحاک) نيز گزارش آمده است و آن به پيکار فريدون و اژي‌ده‌آك برمي‌گردد و از نگرش مينُوي (معنوي) با داستان هوشنگ و مار سياه آميزه‌هاي فراواني دارد.

داستان هوشنگ و مار سياه را فردوسي چنين بازگو مي‌كند: جشن سده به هوشنگ شاه پيشدادي برمي‌گردد. روزي هوشنگ شاه پيشدادي به هنگام شكار با همراهان خود به كوه مي‌رود. در راه به مار تنومندي برخورد مي‌كند و سنگي را با شتاب به سوي مار پرتاب مي‌كند. سنگ به سنگ ديگري برخورد كرده و خوارگي {خارگي} (جرقه‌اي) بيرون مي‌جهد و خار و خاشاك پيرامون آن را فروزان مي‌كند و آتش پديدار مي‌گردد. مار مي‌گريزد و شاه و همراهان به گِرد آتش به جشن و شادماني پرداخته و نمي‌گذارند آتش هيچ‌گاه خاموش شود. زين پس اين جشن را سده نام نهادند و هر سال به پاس بزرگداشت آتش و يادگار آن بر پايش مي‌كنند و آن را پديده و پيشكش اورمزدي دانسته و سپند (مقدس) مي‌دانند. اين چنين است كه روز مهر از ماه بهمن كه پنجاه روز به نوروز مانده است، جشن سده برپا مي‌گردد.

برگزاري جشن سده:

در پسين (عصر) اين روز پس از خورنشست (غروب آفتاب)، سه تن از موبدان با جامه‌ي سپيد به سوي توده‌اي از هيزم خشك كه از پيش آماده گرديده مي‌روند و گروهي از جوانان كه آنان هم جامه‌ي سپيد بر تن دارند با هموخ‌هاي (مشعل‌هاي) روشن، موبدان را همراهي مي‌كنند. موبدان بخشي از اوستا كه بيشتر آتش نيايش است را مي‌سرايند و موبد بزرگ با آتشدان و جوانان سپيد پوش با هموخ‌ها هيزم‌ها را مي‌افروزند. گروه نوازنده از آغاز تا پايان جشن، آهنگ مي‌نوازند و همه با شادي، پيروزي روشن شدن آتش سده را جشن مي‌گيرند و به اميد آنكه تا جشن سال ديگر روشنايي و گرمي در دل‌هايشان باشد، به خانه باز مي‌گردند.

  از گفته‌هاي بسياري از نويسندگان و پژوهشگران، آشکار است که جشن‌هاي نوروز، سده و مهرگان جشن‌هايي بوده است همگاني که با شادماني و جشن و گردش {کارناوال مانند} برپا مي‌شده است. مردمان هريک به فراخور توان پشته‌هايي از هيزم، خار و خاشاک به ويژه چوب “گزمي” را فراهم مي‌کردند و آتش مي‌زدند، سپس با نكاب (نقاب، ماسك) بر چهره و دست افشاني و پايکوبي تا چندين روز به جشن و شادماني سرگرم مي‌شدند.

آتش‌ها در بالاي پشت بام‌ها يا در دشت‌ها و بلندي‌ها روشن مي‌شد. آيين جشن سده افزون بر آتش افروزي‌هاي گسترده، با برپايي جرگه‌هاي (مجالس) سور و شادماني و ميهماني‌هاي بسيار گسترده همراه بوده است. جرگه‌هاي پايكوبي و خُنيا (موسيقي) و آواز تا بامدادان به درازا مي‌انجاميد و روز پس از جشن، پادشاه و بزرگان به پذيرايي مي‌نشستند.

  مردآويج، يكي از بزرگ مردان ايراني در سپاهان (اصفهان) در هزار سال پيش {322 هجري قمري} در دو سوي زاينده رود، هيزم فراوان گِرد آورد و آتش افروزي كرد و جشن سده را با شكوه بسيار بزرگ و بي مانندي كه روزگار به خود نديده بود، برگذار كرد و نشان داد كه اين فرهنگ ريشه‌هاي ژرفي دارد که هرگز نابود نخواهد شد.

  آتش از ديرباز نزد ايرانيان نماينده‌ي پاكي، روشنايي و گرمي دل‌ها بوده است و خوشبختانه پس از سده‌ها دشمني، هنوز اين آيين زيبا در سرزمين اهورايي اشو زرتشت جشن گرفته مي‌شود.

ستيز من تنها با تاريكي است و براي ستيز با تاريكي، شمشير به روي تاريكي نمي‌كشم، چراغ مي‌افروزم. اشو زرتشت

ستايش پاک تو را باشد، اي آتش پاک گهر،

اي بزرگ‌ترين بخشوده‌ي اهورامزدا،

اي فروزنده‌اي که در خوري ستايش را،

مي‌ستاييم تو را، که در خانه‌مانمان افروخته‌اي…

اوستا – نيايش  آتش  

  • مدیر سایت
  • ۱۰ بهمن ۱۳۹۰
  • 366 بازدید

اشتراک گذاری :  |   |   |   |   |   |