دانشمندان و و پزشکان شیراز
۱. قطب‌الدین محمود بن مسعود مصلح شیرازی (زاده ۶۳۳ درگذشته ۷۱۰ ه.ق) یکی از علمای ایرانی قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری است که نقش مهمی در گسترش حکمت و فلسفه، علوم طبیعی، پزشکی و هنر خود داشته است.

فرزند مولانا ضیاءالدین مسعودبن مصلح کازرونی پزشک معروف و از مشایخ صوفیه در سال ۶۳۳ هجری قمری در دوتنگ کازرون پا به عرصه هستی نهاد.
قطب‌الدین علاوه بر شاگردی در نزد پدر از محضر بزرگانی چون کمال‌الدین ابوالخیر بن مصلح کازرونی، شمس‌الدین محمد بن احمدالحکیم الکیشی، شرف‌الدین زکی بوشکانی، خواجه نصیر طوسی، نجم‌الدین کاتبی، علامه قطب‌الدین مؤیدالدین عرضی و کمال کوفی بهره فراوانی یافت تا آنجا که علاوه بر پزشکی، بر علوم دیگری چون ریاضی، فلسفه، علوم ادبی، دین شناسی، موسیقی، نواختن رباب و سرودن شعر، بازی شطرنج و فنون شعبده‌بازی به چیرگی شگفت‌انگیزی دست یافت. او مدتی در شهرهای سیواس و ملطیه به شغل قضاوت اشتغال یافت و در زمانی دیگر از طرف تکودار، ایلخان مغول به سمت سفارت، همراه اتابک پهلوان به مصر نزد ملک قلادون الفی اعزام شد. آرامگاه وی در مقبرهالوزرای چرنداب تبریز است.
علامه در اندک زمانی در علوم معقول و منقول سرآمد فضلای عصر خود بود و در طول مدت حیات خود بیش از بیست اثر به فارسی و عربی از خود باقی گذاشت.
قطب‌الدین شیرازی در علم موسیقی، فیزیک از سرآمدان زمان خود بوده‌است. اگرچه قطب‌الدین را نمی‌توان شاگرد صفی‌الدین ارموی -نظریه‌پرداز موسیقی قرن هفتم- دانست؛ وی او را باید بدون شک نخستین شارح کتب صفی‌الدین ارموی قلم‌داد کرد. قطب‌الدین بخش مفصلی از کتاب دایرهالمعارف چندجلدی خود به نام درهالتاج را به موسیقی اختصاص داده و در آن‌جا به تشریح نظریات صفی‌الدین ارموی، مخصوصاً مطالبی که در رساله الشرفیه بیان شده، پرداخته‌است.
در سال ۱۳۹۰ هزار و دویست و پنجاهمین سالگرد تولد قطب الدین شیرازی از طرف ایران و سازمان یونسکو جشن گرفته شد.[۱]
آثار
• دره التاج لغرهالدباج (یکی از مهمترین آثار علامه قطب‌الدین می‌باشد که دانشنامه‌ایست فلسفی به معنای «علم‌العلوم». کتاب درهالتاج (۷۰۵-۶۹۳) پس از شفای ابن سینا مهمترین کتاب جامعی است که در فلسفه تألیف شده است و به طور کلّی دوازده رشته از علوم و از آن جمله موسیقی را در برمی‌گیرد
• نهایه الأدراک فی درایه الأدراک (به عربی، در زمینهٔ نجوم و هیئت، دارای ۴ مقاله: مقدّمات، هیئت اجرام، زمین و مقادیر اجرام. همچنین دارای مطالب جدیدی در بارهٔ مکانیک، زمین شناسی، هوا شناسی و نور و مباحثی در بارهٔ نظرات کیهانی ابن هیثم و ابوبکر محمّد بن احمد خرقی)
• تحفه الشاهیه(به عربی، در نجوم و هیئت)
• ترجمه فارسی کتاب اصول اقلیدس از خواجه نصیر در هندسه
• اختیارات مظفری (به فارسی، در نجوم و هیئت)
• رساله فی حرکه الدرجه فی النسبه بین المستوی و المنحنی (منسوب به علّامه، در هیئت و ریاضی)
• شرح کتاب حکمهالأشراق از شهاب‌الدین سهروردی (از این روست که او را فیلسوف اشراقی دانسته‌اند.)
• تحفه السعدیه (شرحی بر کتاب قانون در طب از ابن سینا)
• شرح کتاب مفتاح العلوم از سکاکی (مفاتح المفتاح)
• شرح کتاب مختصر الأصول از ابن حاجب (در فقه)
• رساله در تحقیق عالم مثال (در بارهٔ عالم مثال، معاد جسمانی و کیفیت آخرت.)
• رسالهٔ فعلت فلاتلم (در هیئت)
• شرح کتاب روضه‌الناظر از خواجه نصیر طوسی
• اجوبه‌المسائل (در طرح چند پرسش و ابهام فلسفی)
آثار منسوب به قطب‌الدین شیرازی
علّامه قطب‌الدین رسالات و تألیفات دیگری نیز دارد که در منسوب کردن برخی از این آثار به علامه در نظر مورخان جای شبهه و ابهام است و از آن میان می‌توان به رسالات زیر اشاره نمود:
• حاشیه بر کتاب الکشاف عن الحقایق التنزیل از زمخشری
• فتح المنان فی تفسیر القرآن
• خریده العجایب
• رساله فی بیان الحاجه الی الطب و آداب الاطباء و وصایائهم
• شرح کتاب نجات ابن سینا
• شرح اشارات ابن سینا
• مشکلات التفاسیر یا مشکلات القرآن
• مشکل الاعراب
• شرح الاسرار از شهاب‌الدین سهروردی
• التبصره فی الهیئه

۲. ابوماهر موسی بن یوسف سیار شیرازی (درگذشته ۳۵۰ قمری/۳۴۰ خورشیدی) از پزشکان و اساتید علم پزشکی در قرون سوم و چهارم هجری و معاصر سلاطین دیلمی بود و نزد آنان معزز و محترم می‌زیست. ابوماهر نخستین کسی است که در شیراز به تعلیم و تربیت پزشکان می‌پرداخته و شاگردان نام‌آوری در مکتب او پرورش یافته‌اند. نامه دانشوران دربارهٔ او می‌نویسد «از جمله حکمای بزرگ و افاضل اطباست به فنون علوم حکمیه و صناعات طبیه مشهور و به اصابت رای و حذاقت در علاج معروف است. مولد و منشا آن طبیب ادیب شیراز بوده و هم در آن شهر که مرکز اهالی علم و مرجع خداوندان دانش بوده به اکتساب فضایل و اقتناء کمالات به پرداخت و نیز به اخذ علوم حکمیه و صنایع طبیه اشتغال ورزید تا در کلیهٔ علوم فلسفه و طب ربطی کامل و حذاقتی بی‌‌نهایت پیدا نمود.» ابوماهر نخستین جراحی است که تاریخ پزشکی متذکر نام او شده‌است و کنیه ابوماهر نیز به دلیل مهارتی که در عمل ‌های جراحی داشت، تفویض شد‌است.
۳. ابوالعلاء شیرازی یا ابوالعلاء فارسی از پزشکان نام آور قرن چهارم هجری و اهل شیراز بود. ابوالعلاء همراه با مجوسی اهوازی و ابن مندویه اصفهانی از شاگردان ابوماهر فارسی بود. او در زمان عضدالدوله امیر آل بویه سپاهیان را معالجه می کرد و در یکی از لشکر‌کشی‌ها که بیماری تب‌نوبه (مالاریا) بیداد می‌کرد بر حسب اتفاق به تأثیر مواد آرسنیکی در درمان تب‌نوبه پی برد و اولین کسی است که در اثر تیزبینی و دقت و تکیه بر عمل متجاوز از هزار سال قبل این دارو را برای درمان مالاریا به کار برده‌است. در کتابخانه مدرسه نواب مشهد کتابی در طب به نام بیان و تبیین نوشتهٔ فردی به نام ابوالعلاء بن زهر که معاصر سلطان الدوله بویهی بود، موجود است که احتمال می‌رود اثر همین دانشمند باشد. او در سال ۳۸۰ هجری قمری درگذشت.
۴. صدرالدین محمد بن ابراهیم قوام شیرازی معروف به مُلاصَدرا و صدرالمتألهین متأله و فیلسوف شیعه ایرانی ، یکی از بزرگ‌ترین فیلسوفان و روحانیان جهان اسلام در سدهٔ یازدهم هجری قمری و بنیان‌گذار حکمت متعالیه است.
ظهور ملاصدرا در حوالی پایان هزارهٔ اول پس از پیدایش اسلام به وقوع پیوست، و لذا، کارهای او را می‌توان نمایش دهندهٔ نوعی تلفیق[۱] از هزار سال تفکر و اندیشهٔ اسلامی پیش از زمان او به حساب آورد.[۲]
کودکی و نوجوانی
ملاصدرا در روز نهم جمادی‌الاول سال ۹۸۰ هجری قمری، در شیراز و در محلهٔ قوام زاده شد و او را محمد نام نهادند. به روایتی پدر او خواجه ابراهیم قوام، مردی دانشمند و وزیر فرماندار پارس بود و صدرالدین محمد تنها فرزند او، حاصل یک دعا بود.[۳] به باور هانری کربن خواجه ابراهیم بازرگان بود و به خرید و فروش مروارید، شکر بنگاله و شال کشمیری می‌پرداخت. وی هر از گاهی برای به دست آوردن مروارید به مغاص لؤلؤ در بحرین می‌رفت.[۴]
ابراهیم قوام در آغاز، محمد کوچک را به مکتب‌خانهٔ ملااحمد در محلهٔ قوام و به نزد ملااحمد برد. محمد دو سال در این مکتب‌خانه خواندن و نوشتن و قرائت قرآن را فراگرفت. سپس او را به یک معلم خانگی به نام ملا عبدالرزاق ابرقویی سپردند تا به محمد صرف و نحو بیاموزد.[۵]
دو پیشامد سبب وقفه در تحصیل محمد نوجوان شد، یکی وفات ملا عبدالرزاق ابرقویی بود که محمد نوجوان را در مرگ استاد خود سوگوار کرد و دیگر وفات شاه تهماسب یکم صفوی و به پادشاهی رسیدن شاه اسماعیل دوم صفوی که سبب ناامنی ایران از جمله شیراز گشت، و ابراهیم قوام از بیم جان خانوادهٔ خود را از شیراز به امیرنشین‌های جنوب خلیج فارس کوچاند.[۶]
پس از مرگ یا کشته شدن شاه اسماعیل دوم و با به فرمانروایی رسیدن شاه عباس یکم دوران هرج و مرج به پایان رسید و ابراهیم و خانواده‌اش به شیراز بازگشتند. محمد به فرمان پدرش به بصره رفت و در حجرهٔ بازرگانی شیرازی به نام یوسف بیضاوی که پدرش با او قرارداد بازرگانی بسته بود، به کار مشغول شد.[۷]
سه ماه پس از آن، ابراهیم قوام به دیار باقی شتافت و محمد سوگوار ناگزیر به شیراز بازگشت و به گرداندن حجره‌های بازرگانی پدرش پرداخت.[۸]
زندگی و تحصیل در قزوین و سپس اصفهان
ملاصدرا در سن ۶ سالگی به همراه پدرش به قزوین رفت و دوران نوجوانی وجوانی اش را در آن سامان سپری کرد، او درمدرسهٔ «التفاتیه» قزوین حجره‌ای داشت که هم اکنون نیز برای بازدید «طلبه‌ها» و «گردشگران» پابرجااست، سنگ بنای پیشرفت علمی اودر حوزه‌های علمیهٔ قزوین بود. در همان‌جا با شیخ بهایی و میرداماد آشنا شد و پس از انتقال پایتخت به اصفهان، با استادانش به اصفهان مهاجرت نمود.[۹]
او در مدرسهٔ خواجهٔ اصفهان از محضر درس استادانی چون شیخ بهایی، میرداماد (معلم ثالث) و میرفندرسکی بهره جست. ملاصدرا دروس فقه، علوم حدیث و تفسیر را از شیخ بهایی، حکمت الهی و حکمت شرق و غرب را از میرداماد و علم ملل و نحل را از میرفندرسکی آموخت.
به هر حال شاه عباس یکم در پایان سال ۹۹۹[۱۰] هجری قمری (به روایتی ۱۰۰۶[۱۱])، از قزوین به اصفهان نقل مکان کرد و این شهر را به پایتختی خویش برگزید.
در بخش‌کردن میراث یکی از توانگران اصفهان، هوش، آگاهی و دانش ملاصدرا در مسائل فقهی بر شاه عباس آشکار شد و شاه تصمیم گرفت تا از مدرسهٔ خواجه بازدید کند و با شیخ بهایی و ملاصدرا بیشتر آشنا شود.[۱۲]
دوران تبعید
ملاصدرا پس از کسب درجهٔ اجتهاد، به تدریس در مدرسهٔ خواجه پرداخت، اما از آنجایی که نظریاتش در برخی مسائل فقهی با بیشتر دانشمندان قشری اصفهان متفاوت بود، او را به بدعت‌گذاری در دین متهم ساختند و خواهان اخراج او از مدرسه و در نهایت تبعید او از اصفهان شدند. بدین سان ملاصدرا از اصفهان تبعید شد. او راه مورچه‌خورت را در پیش گرفت و از آن‌جا راهی کهک قم گشت.[۱۳] از جمله اتهام‌هایی که به وی می‌زدند ترویج همجنس گرایی و تبلیغ عمل لواط از سوی وی بود. [۱۴] [۱۵] [۱۶]
ملاصدرا در دوران تبعید به حوزه‌هایی رفت اما به او اجازه نمی‌دادند.جلوی دگر اندیشی گرفته می‌شد و او را مرتد اعلام می‌کردند.ملاصدرا به مدت ۵[۱۷] یا ۷[۱۸] سال در کهک قم و در تبعید زیست، اما هرگز کار تدریس و پژوهش را رها نکرد و در همان روستای کوچک و دورافتاده به برگزاری جلسات درس مبادرت نمود. دروس وی بیشتر دربارهٔ افکار و باورهای حکیمان و دانشمندان ایرانی مانند شهاب‌الدین سهروردی، ابن سینا و ابویعقوب الکندی و برخی از دانشمندان اندلسی همچون ابن عربی و ابن رشد بودند.[۱۹] به روایتی دیگر، او در این مدت به ریاضت و عبادت پرداخت و مدتی را نیز در شهر قم سپری نمود.[۲۰]
بازگشت به شیراز
حکومت صفوی و در رأس آنان شاه عباس تمایلی به تبعید ملاصدرا از اصفهان نداشتند و شاه عباس به اجبار علمای اصفهان به این کار تن داد. از این رو، الله‌وردی‌خان حاکم فارس، بر آن شد که برای این دانشمند در شیراز مدرسه‌ای ساخته و از او برای تدریس در این مدرسه دعوت کند. با پایان یافتن ساخت و ساز بخش مهمی از این مدرسه که بعدها به مدرسهٔ خان نامی شد، الله‌وردی‌خان از ملاصدرا پنهانی دعوت نمود تا به زادگاه خویش بازگردد.[۲۱]
ملاصدرا پس از بازگشت به شیراز، تدریس در این مدرسهٔ نوساز را آغاز کرد. در این مدرسه افزون بر حکمت و فقه، ادبیات، اخترشناسی، ریاضیات، شیمی، معرفهالارض (زمین‌شناسی) و علوم طبیعی نیز تدریس می‌شد. اهمیت این مدرسه از مدرسهٔ خواجهٔ اصفهان نیز فزونی یافت.[۲۲]
باورها
ملاصدرا شیعه‌مذهب و پیرو آئین دوازده‌امامی بود، به اصول و فروع دین اسلام و مذهب شیعه اعتقاد داشت اما در عین حال، بسیار انعطاف‌پذیر بود و اگر نگرش‌های برخی از دانشمندان سنی‌مذهب مانند ابن عربی و یا ابن رشد را درست می‌یافت، می‌پذیرفت.
عرفان شیعی [ویرایش]
ملاصدرا بر این باور بود که مذهب شیعه دو وجه دارد، وجه ظاهری، یعنی همان شریعت و احکام دینی، و وجه باطنی، که همان درون‌مایه و حقیقت مذهب شیعه‌است و ملاصدرا آن‌را عرفان شیعی می‌نامید. او برای رستگاری انسان، هم شریعت و پایبندی به فرایض دین را لازم می‌شمرد و هم سیر و سلوک عرفانی برای رسیدن به حقیقت مذهب شیعه را ضروری می‌دانست. این در حالی بود که بیشتر دانشمندان قشری اصفهان، دید خوبی نسبت به عرفان نداشتند. ایشان بر این باور بودند که بسیاری از عارفان، به احکام دین اسلام پایبند نیستند و عمل به فرایض دینی را برای رسیدن به رستگاری لازم نمی‌بینند. یکی از دلایل تبعید ملاصدرا از اصفهان همین باور بود.
ملاصدرا اگرچه به عرفان باور داشت، اما کوتاهی از احکام و واجبات دین را به بهانهٔ سیر و سلوک عرفانی رد می‌کرد. با دانشمندان قشری نیز به دلیل ستیز با عرفان شیعی مخالف بود. همچنین با برخی از صوفیان که عمل به واجبات دینی را ضروری نمی‌دانستند، مخالف بود. البته برخی معتقدند ملاصدرا با ادغام فلسفه وعرفان نا خواسته راه را برای بسته شدن مسیر فلسفه ورزی در جهان اسلام فراهم کرد.
در آثار ملاصدرا دهها صفحه علیه تقلید و تعصب و اهل تقلید و تعصب، مطلب وجود دارد. وی در اسفار چنین آورده که: «خداوند از تقلید نهی کرد، مقلدان را نکوهش کرد و آنان را فرمود تا در جرگه اهل اندیشه و معرفت در آیند و ایشان را بیم داد از پیروی پیشینیان و تقلید اسلاف و مشایخ گذشته». [۲۳]
ملاصدرا در طول زندگی علمی‌اش، دیدگاههای گوناگونی را پیرامون مسئلهٔ تقلید عنوان کرده‌است. گاهی آنرا با شروطی پذیرفته و گاه به کلی آنرا مردود شمرده‌است (مانند نوشتار او در کتاب المشاعر). شاید به سبب مخالفت برخی علمای اصفهان با او و به این دلیل که ایشان را برای راهنمایی مردم واجد شرایط نمی‌دانسته‌است.[نیازمند منبع]
می‌توان چنین گفت که ملاصدرا بر این باور بوده که فراگیری دانش از جمله فقه، حدیث و تفسیر و نیز سلوک در عرفان شیعی بر همهٔ مسلمانان واجب عینی است، نه واجب کفایی، و هر مسلمان باید با فراگیری این دانش‌ها به درجهٔ اجتهاد برسد و اگر گروهی از مسلمانان بنا به دلایلی پذیرفتنی به این درجه دست نیافتند، آنگاه می‌توانند از مجتهد تقلید کنند، به شرط آن‌که تقلید ایشان آگاهانه بوده و واجد بودن مجتهد نیز بر ایشان آشکار شده باشد.[نیازمند منبع]
قضا و قدر
ملاصدرا به قضا و قدر الهی باور داشت و در «رساله فی‌مسئله القضاءِ و القدر» آنرا توضیح داده‌است. قضا، در کلام اسلامی، به معنای حکم خدا (از دیدگاه سرچشمه، منشاء و پیدایش موجودات) و قدر به معنای اندازه، و تعیین اندازه، منزلت یا جایگاه کسی یا چیزی است. ملاصدرا بر این باور بود که قضا قابل تغییر نیست زیرا حکم خداوند تغییر نمی‌کند. اما قدر یا سرنوشت، قابل تغییر است زیرا در گرو اعمال انسان می‌باشد. انسان می‌تواند با نیکوکاری به رستگاری برسد یا با زشتکاری بدبختی خویش را رقم بزند و در این مورد مختار است.
ملاصدرا با پیرپرستی مخالف بود و اگر او را صاحب کرامات می‌نامیدند، نمی‌پذیرفت.
حکمت متعالیه
مکتب ملاصدرا که حکمت متعالیه نامیده می‌شود، بر اصل «وجود» و تمایز آن از «ماهیت» استوار است. پیش از ملاصدرا فیلسوفان قادر به فهم تفاوت این دو نبودند[نیازمند منبع]، اما ملاصدرا مرز این دو مفهوم را به خوبی روشن نمود. بنابر دیدگاه او، بدیهی‌ترین مسئلهٔ جهان، مسئلهٔ وجود یا هستی است که ما با علم حضوری و دریافت درونی خود آنرا درک کرده و نیازی به اثبات آن نداریم. اما ماهیت آن چیزی است که سبب گوناگونی و تکثر پدیده‌ها می‌شود و به هر وجود قالبی ویژه می‌بخشد. همهٔ پدیده‌های جهان در یک اصل مشترکند که همان «وجود» نام دارد و وجود یگانه‌است زیرا از هستی‌بخش (یعنی خداوند یگانه) سرچشمه گرفته، اما ویژگی‌های هر یک از این پدیده‌ها از تفاوت میان ذات و ماهیت آنها حکایت دارد. برابر این دیدگاه، اصل بر وجود اشیاء است و ماهیت معلول وجود به شمار می‌آید.
ملاصدرا در مخالفت با استادش میرداماد که خود پیرو سهروردی بود، مدعی شد که «وجود» امری حقیقی است و ماهیت امری اعتباری. صدرا درباره حرکت نیز نظریه جدیدی عرضه کرد که به حرکت جوهری مشهور است. تا قبل از آن تمامی فلاسفه مسلمان معتقد به وجود حرکت در مقولات نه گانه عرض بودند و حرکت را در جوهر محال میدانستند. اما صدرا معتقد به حرکت در جوهر نیز بود و موفق شد چهار جریان فکری یعنی کلام، عرفان، فلسفه افلاطون و فلسفه ارسطو را در یک نقطه گرد آورد و نظام فلسفی جدید و مستقلی به وجود آورد.[۲۴]
آثار
آثار صدرا را بالغ بر پنجاه دانسته‌اند، که میشود آنها را بر حسب نوع تفکر موجود در پشت هرکدام در دو دستهٔ اصلی جای داد: علوم نقلی و علوم عقلی.
• الحکمه المتعالیه فی الأسفار الأربعه العقلیه
• مفاتیح الغیب
• أسرار الآیات
• التعلیقه علی إلهیات الشفاء (ناتمام)
• شرح اصول الکافی (ناتمام)
• المشاعر
• إیقاظ النائمین
• رساله فی الواردات القلبیه (التسبیحات القلبیه)
• رساله فی الحشر
• رساله فی إتصاف الماهیه بالوجود
• رساله فی التشخص
• رساله فی الحدوث
• رساله فی القضاء والقدر
• رساله فی سریان الوجود
• رساله مسماه بإکسیر العارفین
• سه اصل
• رساله العرشیه
• المظاهر الإلهیه
• متشابهات القرآن
• المسائل القدسیه (الحکمه القدسیه ـ القواعد الملکوتیه ـ طرح الکونین)
• أجوبه مسائل بعض الخلان
• الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه
• المبدأ والمعاد
• زاد المسافر (زاد السالک)
• رساله فی إتحاد العاقل والمعقول
• أجوبه المسائل الجیلانیه
• أجوبه المسائل الکاشانیه
• أجوبه المسائل النصیریه
• رساله فی إصاله جعل الوجود
• التنقیح فی المنطق (اللمعات الإشراقیه فی الفنون المنطقیه)
• الحشریه
• الخلسه
• خلق الأعمال (الجبر والتفویض ـ القدر فی الأفعال)
• دیباجه عرش التقدیس
• شواهد الربوبیه
• الفوائد:
الف ـ رد الشبهات الإبلیسیه
ب ـ شرح حدیث «کنت کنزا مخفیا …»
ج ـ فی بیان الترکیب بین الماده والصوره وإرتباطها بقاعده بسیط الحقیقه
د ـ فی ذیل آیه الأمانه
ه ـ فی المواد الثلاث
• رساله اللمیه فی إختصاص الفلک بموضع معین (حل الإشکالات الفلکیه)
• رساله فی المزاج
• تفسیر سوره التوحید (۱)
• تفسیر سوره التوحید (۲)
• رساله الوجود
• حل شبهه الجذر الأصم
• کسر اصنام الجاهلیه
• التصور والتصدیق
• شرح الهدایه الأثیریه
• التعلیقه علی شرح حکمه الإشراق
• الحاشیه علی القبسات
• اثبات شوق الهیولی بالصوره
• شرح حدیث «خلق الأرواح قبل الأجساد بألفی عام»
• الحرکه الجوهریه
• الحاشیه علی الرواشح السماویه ( مشکوک )
• تفسیر حدیث «الناس نیام فإذا ماتوا إنتبهوا» (مشکوک)
• رساله فی الإمامه (مشکوک)
• دیوان شعر (جمع آوری ملا محسن فیض)
• نامه‌ها (دو نامه به میرداماد و…)
متفرقه
• کشکول (عبارات و نکته‌های برگزیدهٔ او از کتب فلسفی و عرفانی و شعر)
۵. محمد نمازی (زاده: ۱۲۷۵ خورشیدی در شیراز، درگذشت: فروردین ۱۳۵۱ خورشیدی در شیراز)، از متمولین و ثروتمندان ایرانی بود که جزو خیّرین و نیکوکاران روزگار به شمار می‌آمد و با وجود سالیان مدید اقامت در ایالات متحده آمریکا، منشاء پدید آمدن آثار خیریه و ابنیهٔ عام المنفعهٔ بسیاری، بویژه در زادگاه خود، شهر شیراز گردید، که از آن جمله بیمارستان نمازی شیراز، بسیار مشهور است.
زندگینامه
محمد نمازی، فرزند حاج محمد حسن نمازی، در سال ۱۲۷۵ هجری شمسی در شیراز زاده شد. دوران کودکی را در هند و چین گذراند. سال‌های جوانی را در شیراز و تهران سپری کرد. در سال ۱۳۰۳ به قصد سیاحت به آمریکا رفت، اما این سفر سرنوشت او را تغییر داده و نزدیک به سی سال در آنجا اقامت کرد.
عشق به ایران برای او همیشه زنده بود و پس از موفقیت در فعالیت‌های اقتصادی به ایران بازگشت. اگر چه نیت اصلی وی ایجاد مجتمع بهداشتی و درمانی بود، اما او در سفر خود به ایران با پدیده نامناسب آب آشامیدنی برخورد و تصمیم گرفت علاوه بر ساخت مجتمع درمانی، آموزشی، نسبت به انجام سیستم مناسب آب لوله کشی نیز با مشارکت انجمن اقدام نماید. به طوریکه شیراز اولین شهر ایران بود که دارای آب لوله کشی شد.
بنابراین او سازمان لوله کشی آب شیراز و نیز بیمارستان نمازی این شهر را (که در ابتدا به بیمارستان پانصد تختخوابی شهرت داشت)، راه اندازی نمود.
از دیگر خدمات او، تأسیس آموزشگاه عالی پرستاری در شیراز بود.
پیشه
محمد نمازی گرچه مقیم آمریکا بود ولی بیشتر عمرش را در خاور دور گذراند و در فاصله دو جنگ جهانی دوم توانست تجارت دریایی موفقیت آمیزی در هونگ کونگ به وجود آورد. او در این مدت با بازرگانی میان شرق دور و آمریکا توانست به ثروت قابل توجهی دست یابد.
تاسیس بیمارستان نمازی و بنیاد ایران
در سال ۱۳۲۳ تصمیم گرفت به ایران بازگشته و در شیراز به کمک مردم بشتابد. او با بخشیدن مقدار قابل توجهی از ثروتش توانست سیستم آب لوله کشی شیراز را (قبل از تهران) و همچنین مرکز پزشکی و درمانی شیراز (بعدها بیمارستان نمازی) و آموزشگاه پرستاری نمازی و دارالایتام و هنرستان نمازی را راه اندازی کند. برنامه لوله کشی در سال ۱۳۲۷ تکمیل شد. او همچنین در سال ۱۳۲۸ بنیاد خیریه‌ای به نام بنیاد ایران در واشنگتن تاسیس کرد. سازمان خیریه بنیاد ایران، در زمینهٔ ایجاد مؤسسات عام المنفعه در ایران فعالیت داشت.
درگذشت
وی در فروردین ماه سال ۱۳۵۱ خورشیدی در شیراز و در بیمارستان نمازی که خود تأسیس کرده بود، و در سن ۷۶ سالگی درگذشت.

  • مدیر سایت
  • ۳ شهریور ۱۳۹۱
  • 531 بازدید

اشتراک گذاری :  |   |   |   |   |   | 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.